پاییز
سال ۸۵ بود که دوست گرامی، علی پارسا کتابی را به من هدیه نمودند با نام:آبادان،ای
کوچه های خاطره به قلم نصرالله وطنخواه.
تا آن
روز نام این نویسنده و شاعر آبادانی را نشنیده بودم و با او آشنایی نداشتم اما نوع
نوشتار و اشعار کتاب برایم جالب بود چرا که از بسیاری از افراد و آشنایان آبادانی
نام برده بود و یاد بسیاری از خفتگان در خاک و کسانی را که حق بسیار بر گردن آبادان
و آبادانی داشتند را زنده نموده و گرامی داشته شده بودند.
کتاب
را که بیشتر ورق زدم دیدم که علیرغم آنکه کار بزرگی انجام شده و نام خیلی ها در
کتاب آمده است، کار بزرگتری نیز نیاز دارد و نام بسیاری نیز در کتاب نیامده است.چند
هفتهء بعد کتاب دیگری را از او دیدم با نام ای خرمشهر سراسر خاطره….
دیدم
که در آن کتاب نیز از بسیاری از خرمشهری های عزیز یاد شده و حاوی اطلاعات خوبی می
باشد.
از
طریق آقای پارسا، شماره تلفن نصرالله وطنخواه را که ساکن شهر شیراز بود بدست آوردم
و با او تماس گرفتم و از کاری که انجام داده بود تشکر کردم.مدتی بعد در یکی از
برنامه های زندهء تلویزیونی شبکهء استانی سیمای خوزستان که اجرای آن را خودم بر
عهده داشتم از او دعوت کردم تا به عنوان مهمان تلفنی برنامه، بر روی آنتن حاظر شده
و شعری بخواند و او آمد و شعری را که خود در وصف بهار زیبای آبادان سروده بود خواند
و چنان مورد استقبال بینندگان برنامه قرار گرفت که شب بعد نیز آن سروده را دوباره
تکرار کردیم.چند ماه بعد،زمانی که در پی انجام امور اداری مربوط به انتقال به
شهرستان شیراز بودم، شبی را مهمان او بودم و نصرالله وطنخواه مانند یک آبادانی
خونگرم مرا دعوت نمود.
بعد از
آن بیشتر با او آشنا شدم و شناخت من از او بیشتر شد.نصرالله وطنخواه مردیست از جنس
مردان قدیم آبادان که خالصانه شهرش را دوست می دارد و هرگز بعد مسافت و دوری از
آبادان، مانع از پرداختن او به آبادان و آبادانی ها نگشته است.هنوز هم مرتباً در
شهر شیراز و استان فارس،مراسم خاص آبادانی ها و خرمشهری ها را برپا میدارد و باعث
گردهم آمدن و زنده نگهداشتن یاد آبادان و خرمشهر در بین آبادانی ها و خرمشهری های
ساکن شیراز می شود،ساکنینی که بعضاً در شهر شیراز و در غربت متولد شده اند ولی هنوز
خود را آبادانی و خرمشهری می دانند.
نصرالله وطنخواه را بیش از آنکه یک شاعر بدانم،یک ژنراتور شعر می نامم چرا که برای
هر موضوع پیشنهادی،بسیار سریع شعر می گوید و با صدایی روان برایت می خواند تا جایی
که گاهی آدم را مبهوت می سازد.مثلاً وقتی به او گفتم که این مصاحبه را برای
وبسایت آبادان شهر خدا می خواه انجام دهم خیلی سریع گفت:
خانه و کاشانهء یاران ما سایت آبادانی شهر خدا
شاد و سرمستم کند،جان می دهد بانی اش را ای خدا حرمت نما
و سپس
به ایشان گفتم که البته ممکن است که این مصاحبه در هفته نامهء یادگاری آبادان نیز
به چاپ برسد،او هم بلافاصله گفت:
یادگاری قلب آبادانمان روشنی بخش شهر خوبانمان
هفته هفته در نظر می آورد مهد نفت و ورزش ایرانمان
نصرالله وطنخواه از سال ۱۳۸۴ با راه اندازی انجمن فرهنگی-اجتماعی یاران،برنامه ها و
جشنواره های زیادی را با حضور آبادانی ها و خرمشهری های ساکن شیراز و حتی استان های
دیگر کشور براه انداخته و باعث دلگرمی این مردم شده است.دهداری را عاشقانه دوست می
دارد و یاد منوچهر سالیا را هنوز پاس می دارد.آنچه که در زیر می آید،چکیدهء مصاحبه
ای دوستانه و صمیمانهء من با نصرالله وطنخواه است که در شهر شیراز و دفتر کار او
صورت گرفته است:
خودتان را بطور کامل برای بازدید کنندگان این وبسایت معرفی بفرمایید.
من
نصرالله وطنخواه هستم.متولد سال ۱۳۳۰ در آبادان.در خیابان زاهدی آبادان متولد شدم و
بعد به سایر محله های دیگر آبادان از جمله کارون،جمشید آباد و لام سی رفتم.دورهء
ابتدایی را در مدرسه های مهرگان،فرهنگ و کیوان گذراندم و بعد به دبیرستان های
امیرکبیر،تخت جمشید و رازی رفتم و از همین دبیرستان دیپلم گرفتم،در سال ۱۳۵۰،وارد
دانشگاه شدم و در بهمن ۱۳۵۳ در رشتهء زبان و ادبیات فارسی با مدرک لیسانس از
دانشگاه اراک فارغ التحصیل شده و به خدمت مقدس سربازی رفتم.پس از فراغت از خدمت
نظام وظیفه که در ادارهء اوقاف شهرستان اهواز طی گردید در اسفند ۱۳۵۶ به استخدام
ادارهء آموزش و پرورش شهرستان خرمشهر در آمدم.
کی
ازدواج کردید؟
در
اردیبهشت ۱۳۵۹ بود که با یکی از همکارانم در خرمشهر ازدواج کردم که حاصل این ازدواج
سه فرزند،دو پسر و یک دختر به نامهای سینا،سارا و سروش بود.
آقای وطنخواه،از چه زمانی متوجه شدید که طبع و توانایی سرودن شعر را دارید؟
این
موضوع باز می گردد به ایام کوکی و نوجوانی من.یعنی زمانی که ترانه ها و آهنگ های
خوانندگان مختلف را گوش می دادم و بر وزن آهنگ آن ترانه ها، شعر جدیدی می گفتم و با
همان آهنگ ها می خواندم،علاوه بر این عادت داشتم به ورزشگاه و مسابقات فوتبال بروم
و بر اساس وضعیت مسابقه و جو ورزشگاه، اشعاری بصورت بداهه بگویم تا هواداران تیم
محبوبم، آن شعارها را به عنوان تشویق تیم دم بگیرند و تکرار کنند.گاه گاهی هم برای
خودم شعری می گفتم ولی هیچوقت عادت نداشتم که این اشعار را مکتوب و نگهداری کنم.
با
این حال، شما اولین کتاب شعرتان را در سن پنجاه و پنج سالگی منتشر کردید؟
این
موضوع هم داستان مربوط به خودش را دارد،در دورهء دبیرستان،در مدرسهء رازی، دبیری
داشتیم که به ما ادبیات درس میداد،ایشان اصرار داشتند که اگر در بین دانش آموزان
کسی طبع شعر و استعداد شعر سرایی دارد،حتماً شعر خودش را بر سر کلاس بخواند،روزی من
هم دل به دریا زدم و شعری را که در مورد گندم سروده بودم در سر کلاس ایشان
خواندم، ولی این معلم ادبیات به جای تشویق من،چنان من و شعرم را به ریشخند گرفت که
من تا مدتها از هر چه شعر و شاعری بود بیزار شدم و حتی جرات مکتوب کردن اشعار خودم
را هم نداشتم و به خودم قبولانده بودم که اصلاً استعداد شعر و شاعری ندارم.این بود
که همین برخورد این آقا من را حدود ۴۰ سال به عقب راند!!!
بله،معلمین عزیز،باید بدانند که همانگونه که برخوردهای تشویق آمیزشان باعث ترغیب
دانش آموزان و آینده سازی آنان می گردد، برخوردهای نسنجیده و تحقیر آمیز نیز می
تواند تاثیرات سوء و بسیار ویرانگر بر نسل آینده داشته باشد….بگذریم،شما تفریحات
و سرگرمی های دیگری هم داشتید؟
من هم
مثل همهء بچه های آن روزگار آبادان عاشق فوتبال بودم،از همان کودکی تمامی بازی های
فوتبال کشور را دنبال می کردم و در تمامی مسابقات فوتبال آبادان به عنوان تماشاچی و
مشوق حضور داشتم و علیرغم مخالفت شدید مرحوم پدرم،در نوجوانی به عضویت تیم فوتبال
داریوش شاهین به مربیگری مرحوم منوچهر سالیا درآمدم.در آن زمان تیم شاهین آبادان،
تیم پر آوازه ای در سطح کشور بود و عضویت در آن برای هر آبادانی یک آرزو محسوب می
شد.این تیم دارای یک تیم نوجوانان به نام داریوش شاهین و یک تیم جوانان با نام
کوروش شاهین بود که بسیاری از بازیکنان صاحب نام فوتبال بزرگسالان شاهین آبادان، از
همین تیم های کوروش و داریوش به تیم اصلی می رسیدند.همزمان با این فعالیت،عضو تیم
منتخب والیبال مدرسهء رازی آبادان نیز بودم.بعدها که به دانشگاه رفتم، باز هم
فوتبال را ادامه دادم و در کنار ورزش در دانشگاه، به اجراء و دکلمهء اشعار شعرای
بزرگی چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فریدون مشیری در جشنواره ها و شب های شعر
می پرداختم.
شما چه زمانی و به چه علت از آبادان خارج شدید؟
مانند
بسیاری دیگر از همشهریان عزیز،در پاییز سال ۱۳۵۹ و به علت آغاز جنگ تحمیلی، مجبور
به ترک شهر آبادان شدم.در ابتدا، با توجه به اینکه احساس می کردیم که جنگ بزودی به
پایان می رسد و ما دوباره به شهر و دیارمان باز می گردیم،به امیدیه رفتم و یک سال
در آنجا به تدریس در دبیرستان های امیدیه پرداختم و پس از گذشت یک سال و ادامه
یافتن جنگ،به همراه خانواده به شهر شیراز آمدم و فعالیت های خودم را در کنار امور
فوق برنامه در این شهر آغاز نمودم.
در
شیراز با همشهریان آبادانی و سایر مهاجرین هم ارتباط داشتید؟
بله،از
همان ابتدای حضورم در شیراز به سمت ریاست دبیرستان خوزستانی های مقیم شیراز منصوب
شدم و طی این مدت با راه اندازی تیم فوتسال این مدرسه از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۶ یعنی به
مدت ۲۵ سال، در هر سال دو جام بزرگ را برگزار می کردیم،یک جام که به جام ۲۲ بهمن
مشهور بود و جام دیگری نیز داشتیم تحت عنوان جام ۱۲ فروردین.بعد از مدتی تعداد
بازیکنان خوزستانی این تیم فوتسال به حدی رسید که مجبور شدیم، تیم دومی را نیز
تشکیل دهیم که تیم اول را به یاد استاد اخلاق زنده یاد پرویز دهداری و تیم دوم را
تحت عنوان شاهین آبادان، نامگذاری نمودیم.
آقای وطنخواه،چطور شد که تصمیم گرفتید که دوباره شعر سرایی را آغاز کنید و اشعارتان
را منتشر سازید؟
راستش
را بخواهید، فوت مرحوم منوچهر سالیا بر من خیلی تاثیر بدی گذاشت و روح من را سخت
آزرده کرد،در یکی از مراسمی که بمنظور بزرگداشت آن مرحوم در شیراز برگزار کرده
بودیم، جناب آقای حمید راهدار، جامعه شناس آبادانی ساکن شیراز در حین سخنرانی،
اعلام نمودند کسانی که توانایی ادبی و استعداد نوشتاری دارند همت کنند تا نام
بزرگان و پیشکسوتان ورزش شهر آبادان را زنده نگهداریم….من در همان مجلس تصمیم
گرفتم تا اولین کسی باشم که این کار را به انجام می رساند و این شد که اولین کتاب
من یعنی کتاب آبادان،ای کوچه های خاطره متولد شد.
در
مورد این کتاب بیشتر بگویید.
واقعیت
این است که من پیش از نگارش این کتاب، مجموعهء رباعیاتی را نیز از اشعار خودم جمع
آوری کرده بودم و آمادهء چاپ بود ولی تصمیم گرفتم و بسیار علاقمند بودم تا اولین
کتابم، در ارتباط با زادگاهم، شهر آبادان باشد.در اولین روزهای تصمیم گیری برای چاپ
این اثر، در نظر داشتم تا فقط به ورزش و معرفی ورزشکاران آبادان بپردازم ولی خیلی
زود به این نتیجه رسیدم که حال که قرار است چنین تجربه ای بدست بیاید، بهتر است تا
کاری جامع و کامل به نشر برسد.عمدهء کار نشر این مجموعه که نیاز به صرف زیاد هزینه
و انرژی داشت، قسمت تحقیقات کار بود چرا که آبادانی ها پس از جنگ و به دلیل مهاجرت
به گوشه و کنار کشور و نیز خارج از کشور، یک تجمع مشخص و ثابت نداشتند و برای شناخت
و شناسایی و یافتن افراد می بایست تماس و جستجوی بسیار انجام می گرفت که در همین جا
لازم می بینم که از همهء کسانی که در اطلاع رسانی و امور پژوهش این مجموعه با من
همکاری داشتند تقدیر و تشکر کنم.باور کنید که یافتن افراد و نیز دستیابی به
بیوگرافی آنها از نوشتن و سرودن ۱۶۵۰ بیت شعر بسیار سخت تر بود، ولی به هر حال این
کتاب با تمامی دشواری های خاص خودش، در مهرماه سال ۸۵ بیرون آمد و شکر خدا استقبال
بسیار خوبی نیز از آن شد.
همزمان با این کتاب و یا به فاصلهء کمی از انتشار این کتاب،کتاب دوم شما یعنی: ای
خرمشهر سراسر خاطره نیز منتشر شد.در مورد این کتاب هم توضیحی بدهید و بفرمائید که
چرا به فکر انتشار این کتاب افتادید.
بله.کتاب ای خرمشهر سراسر خاطره همانطور که خودتان هم اشاره کردید با فاصلهء زمانی
یک ماه یعنی در آبان ۱۳۸۵ به بازار آمد،یعنی در واقع همزمان با کار پژوهش و تحقیق
در مورد مشاهیر و چهر های آبادانی،می بایست شخصیت های بارز و مطرح خرمشهری را نیز
شناسایی می کردم که به شکر خدا، این کار هم با موفقیت به پایان رسید و کتاب ای
خرمشهر سراسر خاطره با ۲۲۵۰ بیت شعر به کتاب فروشی ها رفت.دلیل اینکه کتاب خرمشهر
کتاب جامعتر و بزرگتری گردید،شاید حضور تیم تحقیقاتی تواناتری بود که برای معرفی
مشاهیر خرمشهر با من همکاری می کرد.هر چند که من خودم و آبادانی ها را هیچوقت از
خرمشهر جدا نمی بینم و همیشه خودم را مدیون مردم خوب این شهر می دانم.همسر من
خرمشهری هستند و استخدام و شروع به کار من هم در ادارهء آموزش و پرورش خرمشهر صورت
گرفت.
از
وضعیت فرهنگی و هنری آبادان پیش از آغاز جنگ تحمیلی چیزی در ذهن شما باقی مانده؟
در آن
زمان که در واقع زمان نوجوانی و جوانی من بود،من شخصاً ارتباط زیادی با جامعهء هنری
شهرستان آبادان نداشتم و بیشتر درگیر فعالیت های ورزشی بودم ولی نباید این نکته را
فراموش کرد که در شهر آبادان همیشه همه چیز،از ورزش گرفته تا امور فرهنگی و هنری و
… از آموزشگاهها و مدارس آغاز می شد و به سطح جامعه می رفت.شما نگاهی به
ورزشکاران صاحب نام آبادانی بیندازید،در هر رشته ای که بودند،همیشه از ورزش مدارس و
آموزشگاه ها شروع کرده و بعد به سطوح بالاتر می رسیدند،در امور هنری هم همینطور
بود، وجود معلمین و دبیران صاحب نامی همچون آذری،دکتر نراقی،شکیبایی، بهمن بختی
و…. که هر کدام در رشته های مختلف هنری صاحب نام و پر آوازه بودند، باعث می شد تا
دانش آموزان زیادی جذب رشته های مختلف هنری در ابادان گردند.
با
جامعهء هنری امروز آبادان هم آشنایی دارید؟در این میان چه کسانی را می شناسید؟
آبادان، هرگز از وجود افراد صاحب نام در امور هنری خالی نبوده و اطمینان دارم که
امروز هم افراد بسیار مستعد و نیز اساتیدی در هنرهای مختلف در این شهر به یاد
ماندنی زندگی می کنند ولی من با عدهء کمی از این عزیزان آشنایی دارم ولی در عوض
هنرمندان آبادانی زیادی را می شناسم که در شیراز ساکن هستند و در واقع در این شهر
مشهور و صاحب اسم و رسم نیز می باشند.شما هیچ رشتهء هنری را در شیراز نمی یابید که
چند آبادانی در آن رشته به عنوان مدرس و استاد مشغول تدریس نباشند.
به
نظر شما وقوع جنگ و پدیدهء جنگزدگی چه تاثیری بر وضعیت فرهنگی و هنری این شهر وارد
ساخت؟
این یک
واقعیت است که جنگ لطمهء بسیار سنگین و جبران ناپذیری را بر پیکر نه تنها هنر و
ورزش آبادان بلکه بر همهء زوایای این شهر و مردمش وارد ساخت، یک فرد جنگزده و مهاجر
جنگی می بایست حداقل بیست سال را در محل جدیدش پشت سر بگذارد تا بتواند خود را
بازیابی نموده و بر مشکلات خود فائق آید.اما در عین حال نمی توان تاثیری که این
مهاجرت بر تعامل فرهنگی و آشنایی با سایر فرهنگ ها و ایجاد تنوع و تطور در نوع
کارهای هنرمندان آبادانی را داشته است منکر گردید.ولی با این حال می گویم که دیگر
هیچ کجا و هیچ شهری در ایران نخواهد توانست آن امکانات و آتمسفر فرهنگی- هنری را که
در آبادان پیش از وقوع جنگ تحمیلی در اختیار مردم می گذاشت را به ما ارائه دهد.
سوالی دارم که شما مختار هستید که پاسخ دهید یا اینکه پاسخی ندهید:به نظر شما،
آبادانی ها در زمان جنگ مظلوم تر بودند یا پس از جنگ؟
من به
عنوان یک آبادانی که طعم تلخ جنگ را تجربه نموده و جنگزدگی و غربت را چشیده است،
قاطعانه می گویم که آبادان و آبادانی پس از جنگ بسیار مظلوم تر واقع شده اند!!! آدم
هنوز هم وقتی که به آبادان وارد می گردد، کاملاً یک شهر جنگزده را می بیند که هنوز
هم رنج جنگ را دارد تحمل می کند.انسان وقتی که به خیابان های نزدیک شط و محلهء گمرک
می رسد دلش ریش می شود، انگار که این جنگ هنوز برای آبادانی ها به پایان نرسیده و
یا آنکه از پایان جنگ۲۱ سال نگذشته است.وضعیت برق آبادان را ببینید،وضعیت آب این
شهر را ببینید، شهری که به عنوان یکی از ۵ شهر اول نفتی جهان مطرح بوده،خود فاقد
گاز لوله کشی می باشد،هنوز مردم باید آب شیرین را بصورت بشکه ای خریداری
نمایند،واقعیت این است که مردمی که تا این حد برای دفاع از میهن اسلامی جانفشانی و
ایثار نمودند حقشان بسیار بیشتر از این است.در مدت جنگ تقریباً هیچ شهری در سطح
کشور باقی نماند که از بمباران وحشیانهء رژیم بعث عراق در امان بماند ولی شما
ببینید که اثر ترکش و بمباران دیگر در کدام شهر دیده می شود؟؟؟آن آثار را در همهء
شهرها پاک کرده اند و به جایش باغ و بوستان احداث نموده اند ولی در آبادان و خرمشهر
هنوز هم زخم ترکش بر پیکر همهء خانه ها و خیابان ها وجود دارد.اکثریت سازندگی و
عمرانی هم که در این دو شهر مخصوصاً در آبادان در این سالها اتفاق افتاده است حاصل
سرمایه گذاری و برنامه های شخصی خود مردم بوده و دستگاه های دولتی ذیربط در این
رابطه کار زیادی را انجام نداده اند و به همین دلیل هنوز هم چهرهء این دو شهر چهرهء
یک شهر جنگزده می باشد.
از
کارهای دیگرتان بگویید.کتاب های دیگری هم در دست چاپ دارید؟
من
علاوه بر دو کتابی که شما به آن اشاره داشتید،در خرداد ماه سال جاری کتاب مجموع
اشعار تک بیتی خود را روانهء بازار کردم که به ترتیب حروف الفبا و برای پیامک های
تلفن همراه بسیار مناسب می باشد که نام آن را گذر دل نهاده ام.علاوه بر این در همین
مرداد ماه جاری هم کتاب جدیدم به نام هجرت تلخ وارد بازار گردیده که در آن به شرح
داستان های آغازین روزهای جنگ تحمیلی و تجربیات جنگ زدگی دوستان آبادانی و خرمشهری
پرداخته ام..چند اثر دیگر نیز در زیر چاپ دارم که بزودی منتشر خواهند گردید که
عبارتند از: باران عشق،زمزمه های عاشقانه،نغمه های دلنشین،شور عشق،سوز دل،ترنم
باران،با(عاشقانه ها)ترانه های ساز دل،خورشید دیگری بر فراز آبادان،ستاره های ورزش
شهر خوبان. علاوه بر اینها تصمیم دارم تا کتاب دومی از معرفی مشاهیر آبادان را
منتشر سازم که در همین جا از همهء دوستان عزیز تمنا دارم تا اسامی صاحبان نام در
رشته های مختلف ورزشی و هنری و علمی و تخصصی را در اختیارم بگذارند تا این
مجموعه،کامل تر از کتاب قبلی به بازار بیاید.
در
پایان یک آرزو بکنید.
علاوه
بر آرزوی سلامتی و شفافیت و یک رنگی و صلح و صفا برای همهء مردم دنیا، از خداوند می
خواهم اینقدر به من عمر بدهد تا بتوانم سالهای سال جشنوارهء سراسری آزاد سازی
خرمشهر را با حضور مردم خوب شهر آبادان و خرمشهر برگزار کنم.
مراکز
فروش کتاب های نصرالله وطنخواه در شهر های مختلف عبارتند از:
شیراز.ابتدای خیابان صورتگر،کتاب فروشی دانش.
آبادان.نوشت افزار جعفری.نوشت افزار افشاری.کتاب فروشی جوهری.
شاهین
شهر.پاساژ معین.کتاب فروشی پژوهش.
بندر
عباس.کتاب فروشی استاد.
اهواز.کتاب فروشی رشد.
ایذه.کتاب فروشی حسن زندی.
15 Comments
مهرداد
بسیار عالی و اثر گذار بود. دوستان می توانند این گفتگو را در هفته نامه یادگاری آبادان به نشانی http://abadanyadegari.persianblog.ir مشاهده ومطالعه و دانلود نمایند.
هفته نامه یادگاری آبادانبه زودی در شیراز و شاهین شهر توزیع خواهد شد.
محسن
سلام
محسن هستم . کارمند بانک – جنگزده
چون علیرغم دوری از آبادان همیشه قلبم برایش می تپد،و وبسایت شما بوی شرجی و پالایشگاه و بریم و سمبوسه و … آبادان را می دهد، با لینک شما ، وبلاگم را عطرآگین نمودم.
درضمن اسم وببسایتتون خیلی حزن انگیز و تاثیر گذاره حداقل برای من.
فقط آبادان- سربلند باشید.
http://www.sedayekarmand.blogfa.com
عليرضا بختياري
سلام
شرمنده فرموديد و سپاس از محبتتان و تلاش براي معرفي هنرمندان و نخبه گان شهرمان.
شعبانيه بر شما مبارك باد.
ياسمين(ساحره)
سلام! خيلي خوب است كه شما اقدام به معرفي چنين آثاري ميكنيد…لازم است كه با فرهنگ اين اقليم هر چه بيشتر آشنا شويم…
مانا مداح
سلام
گفتگوی جالبی بود ، ممنون و خسته نباشید.
تشکر از اینکه به من سر زدید.
dadbaam
سلام مطالب جامع و خوبی داری به من هم سر بزن
رضوی
با سلام
گفتگویی بود زیبا و دلنشین. دست مریزاد
اگر خواسته باشید از کاخ شیخ خزعل دیدن کنید قدمتان روی چشم.
“اینجا خرمشهر، کاخ فیلیه شیخ خزعل” بروزم.
بدرود
sinraad
سلام
دمت گرم همشهری
یعقوب
با سلام باتشکر من از شاگردان جناب آقای وطنخواه بودم دوران مدرسه خوزستانی ها در شیراز وبسیار به ایشان علاقه داشتم وامروز خوشحالم که اخبار هنراورا شنیدم از همین جا سلام خدمت این بزرگوار دارم
علی اکبر رهنمائی
سلام خداقوت
مطلب خوبی ومفیدی تهیه فرمودید تشکر بسیار
خوشحالم که هنوز به روشن فکرای شهرمون توجه میشه
با اجازه شما رو لینک میکنم به ما هم سربزنید
خسته نباشید
موفق باشید
سیما خشنو
سلام
من هم متولد آبادان هستم ولی دست تقدیر منو راهی تهران کرده کتاب شمارو چگونه تهیه کنم من هم گه گداری شعر می گم
آرش بخشی زاده
سلام
من به تازگی وبلاگی برای جناب وطن خواه راه اندازی کردم و با اجازتون این مصاحبه رو (با ذکر منبع) توی این وبلاگ قرار دادم
انشالا با کمک شما و سایر دوستان بتونم وبلاگی درخور و شایسته این هنرمند آماده کنم
صمد کریمی فام
سلام
شماراامروز پیداکرده م لینکتان کرده ام شما هم منو لینک کنید در ضمن می توانید بعضی از سروده هاتونو بزارید تو وبلاگ
از چاپ کتابم هم دیگه نا امید شدم «تاریشه های سرخ» امید وارم برای نسل های بعدی به چاپ برسد .
اميرواسکوت
سلام
امکان دارد تلفن فروش یکی از مغازه ها را ايميل نماييد
با تشکر
نيلی
اولین کانال تلگرامی آبادان
http://instagram.com/_u/nili_25
https://telegram.me/ABADAN_631
Admin: @nili_25