در شهر آبادان، همانند بسیاری از مناطق شهری جهان متجدد امروز، ادوات و ابنیه ای وجود دارد که حتی ساکنان بومی آن مناطق اطلاع چندانی از تاریخ و سرگذشت آن ندارند و بسا که در بسیاری
از موارد این ندانستن، باعث رایج شدن شایعات و گفتارهایی ناصحیح در مورد آن موضوع
می گردد که این خلط برداشت معمولاً دو نتیجه را در بردارد:
۱-آنقدر آن موضوع ناشناخته بزرگ و دست نیافتنی می گردد که گاه با اسطوره ها آمیخته شده شایعاتی در موردش بر زبانها می افتد که دیگر حتی نمی توان در مورد آن تحقیق و کاوشی ژرف انجام داد چرا که آن«چیز»آنقدر در ذهن مردم آن مناطق عظیم و آسمانی جلوه داده شده
که ذره ای جستجو و تحقیق در آن مورد می تواند به خدشه دار شدن اعتقادات مردم حامی
آن مقوله منجر گردیده و خشم عمومی را در پی داشته باشد، نمونه های فراوانی را می
توان در این مورد ذکر کرد همانند بسیاری از غارها و آسیابها و….در شهرهای
گوناگون…شاید تا کنون شنیده باشید که ستونهایی فلزی تا همین پیش از پیروزی انقلاب
اسلامی در روستاهای اطراف شهرستان دیلم و گناوه بشدت مورد احترام مردم روستایی و
شهری قرار داشته تا آنجا که مردم بسیاری، کرامت زیادی را برای این ستونها قائل بوده
و اعتقاد به آسمانی و ریشه دار بودن این ستونها در مذهب داشتند، در حالی که این
ستونها در واقع پایه های نگهدارندهء منبع اسید سولفوریک بوده که متعلق به شرکت
اروپایی رویتر و بمنظور استفاده در اکتشاف معادن مورد استفاده قرار می گرفته است!!!
۲-حالت بعدی دقیقاً حالت عکس مورد قبلی می باشد، یعنی اینکه این عدم شناخت و نداشتن آگاهی صحیح از تاریخ و کاربرد آن ادوات و یا ابنیه باعث بی خیالی و پیش پا افتاده انگاشته شدن آن مورد می شود: مانند همین جرثقیل اکوان در شهر آبادان.
جرثقیل اکوان یا آکوان(akvan crain) با آن همه عظمت و گذشتهء پر افتخار، اینک به عنوان سازهء فلزی ناشناخته و بدرد نخور در گوشه ای از ساحل اروند رود، دورهء بازنشستگی خود را طی می
کند هر چند که بنا به عقیدهء کارشناسان، عمر کاری او بسیار کوتاه بوده و این ایام
بازنشستگی بسیار زود به سراغش آمده است.
ناشناخته ماندن اکوان تا آنجا کشیده شد که مدتی پیش در یکی از برنامه های رادیویی صدای مرکز
آبادان، آنهم در برنامه ای به نام فیدوس، که رسالت آشنایی نسل جوان آبادان
را با گذشتهء این شهر بر عهده دارد، از این جرثقیل تحت عنوان«کرن ناصر پهلوون»
نام برده شد!!!
که البته بنده در همان زمان و بصورت آنی با تهیه کنندهء محترم برنامه که از همکاران صدیق و زحمتکش بنده بودند، تماس گرفتم و ایشان را متوجه اشتباهشان نمودم و ایشان از من قول گرفتند
تا مطالبی را در مورد این جرثقیل در اختیارشان قرار دهم،بنابر این و با توجه به پخش
زندهء برنامه، مجری محترم فوری اعلام نمودند که بزودی اطلاعات دقیق تری در مورد کرن
ناصر پهلوون در اختیار شما شنوندگان گرامی قرار خواهیم داد!!!؟؟؟!!!
بیش از این نمی خواهم اطالهء کلام داده و شما بازدیدکنندهء گرامی این وبسایت را کلافه نمایم، پس به سراغ اصل موضوع، یعنی جراثقال اکوان می رویم:
در کوران جنگ جهانی دوم، زمانی که ماشین جنگی آلمان نازی و متحدین در حال له و لورده نمودن جهان بود و لحظه به لحظه اخبار پیشروی های ارتش متحدین به رهبری آلمان از رسانه ها شنیده می
شد، متفقین دریافتند که در صورت عدم حمایت دقیق و صحیح از روسیه، این کشور ناچار به
پذیرش شکست از ارتش متحدین خواهد بود و قبول شکست و تصرف روسیه در واقع ماهیت وجودی
اروپا و امریکا و بویژه متفقین را در معرض خطر قرار خواهد داد.
از سویی انگلیسیها که سرکردهء ارتش متفقین بودند اصرار داشتند که ایران و بویژه جزیرهء آرزوها(نامی که معمولاً سران بریتانیا برای آبادان بکار می بردند، همانگونه که مسجد سلیمان را
سرزمین افسانه ها می خواندند)می تواند دروازهء طلایی حمایت و کمک به روسیه محسوب
گردد، پس تصمیم گرفتند تا تمامی امکانات این منطقه که شامل، آبراهه های آزاد، راه
آهن، جاده های اسفالته و شوسه و نیز فرودگاه و باندهای مناسب پرواز بود را در
اختیار این برنامهء جنگی موسوم به «برنامهء کمک به روسیه» قرار دهند.
با یک حساب سرانگشتی و با توجه به حجم امکانات مورد نیاز کشور روسیه، همهء کارشناسان به این نتیجه رسیدند که امکانات و ادوات و ابزار موجود در آبادان برای بارانداز و حمل و بارگیری
این حجم از کالا که عمدتاً بسیار حجیم و سنگین می باشد بسیار کم و نامناسب است.پس
بدینصورت بود که در سال ۱۹۳۹ میلادی موتور جرثقیلی که از سالها پیش در یکی از بنادر
کشور بلژیک و برای یک شرکت بریتانیایی مشغول به کار بود،و محصول شرکت جنرال موتور
محسوب می گردید، پس از بازسازی و مناسب سازی و تقویت جهت کاربری جدید، توسط یک کشتی
بزرگ با نام آناتولیا وارد ساحل آبادان گردید.بقیهء قطعات این جراثقال،
بدلیل بزرگی اندازه های آن و مشکل بودن جابجایی آن در همان کارگاه ورک شاپ
پالایشگاه که به کارگاه مرکزی مشهور بود، تهیه و در ساحل آبادان مونتاژ گردید.
نام اکوان نیز برای این جرثقیل، بخاطر جثه و هیکل غول پیکر و بسیار درشت این سازهء فلزی که در آن زمان در نوع خود بی نظیر بود به آن داده شده بود.اصولاً اکوان در ادبیات و فرهنگ اساطیری
ایران باستان، نام دیوی سفید رنگ بوده که پدر بزرگ سیروس، یکی از پادشاهان پیشدادی
ایران را زندانی کرده بود.
بر اساس داستانهای شاهنامه نیز، این دیو به جنگ رستم آمده و در واقع سخت ترین نبرد رستم در شاهنامه، همین جنگ با دیو سپید بوده است.
این جراثقال عظیم الجثه که قدرت کشندگی ۲۰۰ تن کالا را داشت، برای قابل استفاده شدن نیاز به دکل مثلثی شکلی داشت که بتواند با حجم و اندازه های کالاهای مورد نیاز روسیه، همخوانی
داشته باشد.سرانجام با مشکلات و تحمل سختیهای فراوان، سه پایهء آن بر روی کرجی های
ته پهن نصب گردید.
اولین محموله ای که توسط این کرن جابجا و حمل شد، محتویات یک دوبهء ۲۵۰ تنی بود که شامل لوله های انتقال نفت از مسجد سلیمان به آبادان بود.در واقع به مدت دو سال، عمده فعالیت اکوان
تخلیه و جابجایی اینگونه اقلام بود.
در سپتامبر ۱۹۴۱ مسئولین نظامی بریتانیا در آبادان نامهء محرمانه ای را دریافت نمودند که حاوی این
پیام بود:«هر چه سریعتر خود و امکانات خودتان را برای دریافت تعداد زیادی لوکوموتیو
سنگین، که قرار است کالاهای مورد نیاز برنامهء کمک به روسیه را از ایران به مقصد
باکو حمل کنند، آماده کنید….این محموله کمتر از دو ماه دیگر توسط کشتی به آبادان
خواهد رسید….»
و این تلگراف محرمانه، نقطهء عطفی در حیات این جرثقیل محسوب گردیده شده، چرا که منبعد، اکوان
لحظه ای آسایش نداشت،و صرفاً هر هشت ساعت یک بار به مدت ۴۵ دقیق خاموش و کاملاً
سرویس می گردید….
با توجه به راه اندازی خط آهن جنوب ایران در بندشاهپور (بندر امام خمینی ره) در ۷۰ کیلومتری جزیرهء
آبادان،ابتدا تصمیم فرماندهان نظامی و کارشناسان لجستیک متفقین بر این بود که این
محمولهء ارزشمند (لوکومتیوها) مستقیماً به بندر شاهپور ارسال و از آنجا وارد مسیر
راه آهن ایران-باکو گردند، ولی با توجه به اینکه جرثقیلی شبیه به اکوان، نه در آن
بندر و نه در هیچ کجای دیگر موجود نبود، و از طرفی امکان حمل و جابجایی اکوان به
بندر شاهپور نیز کاملاً منتفی بود، پس تنها راه ممکن موجود این بود که لوکوموتیوها
از روی عرشهء کشتی ها به وسیلهء اکوان به روی ۱۲دوبهء سبک تر که امکان تردد در
آبراههء کارون را داشته باشند و در خود ادارهء خدمات دریایی شرکت نفت آبادان طراحی
و تولید شده بودند حمل شده و این دوبه ها در اهواز، محمولهء خود را توسط یک جرثقیل
۱۰۰ تنی بر روی ریل راه آهن قرار دهند.
سکویی که در کنارهء ساحلی رود کارون در اهواز برای اینکار تعبیه شده بود تا همین چند سال پیش موجود بود که متاسفانه دیگر امروز اثری از آن باقی نمانده است.
بر طبق کاتالوگ های شرکت سازنده و باقی مانده از این لوکوموتیوها در شرکت بریتیش پترولیوم در لندن و نیز یک نسخه کپی شده از آنها در نمایندگی بی پی در تهران، وزن هر دستگاه لوکوموتیو
۶۶ تن و انبار تعبیه شده در پشت هر کدام از این لوکوموتیوها ۲۸ تن و مجموعاً ۹۴ تن
بوده است.
اکوان، طی مدت کمتر از شش ماه مجموعاً ۱۳۷ دستگاه از این لوکوموتیوها به اضافهء یک واگن ۱۶ تنی مخصوص حمل جنازه و مجروحین، ۱۷ هزار تن مواد غذایی و لوازم مورد نیاز ۱۲ کارخانهء سنگین
را به تنهایی تخلیه نمود و این در واقع آغازی بود برای دورانی سخت تر و طاقت
فرساتر…
زمانی که برنامهء کمک به روسیه توسط آمریکایی ها نیز جدی گرفته شد، باز هم این جرثقیل نیرومند اکوان بود که توانست طی مدت ۸ ماه تعداد ۱۴۲۱ دستگاه لوکومتیو ساخت آمریکا را که هر کدام
بالغ بر یکصد تن وزن داشتند، را جابجا نماید که البته هر کدام از این قطارهای
کشنده، ضمیمه ای به وزن ۷۹ تن را نیز بهمراه داشت.
علاوه بر این، امریکاییها تخلیهء ۳۴۲ دستگاه تانک،۶۵۰ دستگاه نفربر زرهی، ۱۱۸ دستگاه ماشین آلات
فوق سنگین مخصوص تولیدات نظامی،۱۸۶ فروند جنگنده از نوع توندرنولت، ۳۶۹ هواپیمای
بمب افکن مدل بوستن، ۲۱۲ فروند هواپیمای پیشرفتهء جنگنده بمب افکن هاریکن را نیز
مدیون همین جرثقیل غول پیکر می باشند.
این هواپیماها بصورت قطعات بسته بندی و جدا جدا وارد آبادان شده و پس از تخلیه از روی کشتی که توسط اکوان صورت می گرفت، به آشیانه ای که در نزدیکی فرودگاه آبادان و بمنظور مونتاژ این
ماشین های پرنده منتقل می شدند و پس از آماده شدن بدست کارکنان ادارهء مستغلات
پالایشگاه آبادان، توسط خلبانان آمریکایی به پرواز در آمده و در باند موقت شهرستان
ساوه بر زمین می نشستند و پس از توقف و سوختگیری، مسیر خود را تا آستارا ادامه
داده و پس از فرود مجدد و استراحت و سوختگیری، مسیر نهایی خود را به سوی کشور روسیه
طی می نمودند و پس از تحویل این هواپیماها به خلبانان روس، عمدتاً خلبانان از
مسیرهای زمینی به آبادان بازگشته تا دوباره به ماموریت خویش اعزام گردند.
شاید شنیدن این حکایت خالی از لطف نباشد:
مسئولین انگلیسی ادارهء مستغلات شرکت نفت برای آنکه کامیون های حاوی قطعات هواپیما از پای اکوان تا آشیانهء محل مونتاژ نیازمند به تردد در جادهء پر ازدحام عمومی ناحیهء بریم نباشند،
جاده ای مجزا و مخصوص این کار را طراحی و آماده نمودند که در بین خودشان به جادهء
اکوان مشهور بود، برای انجام این کار، ناگزیر به خراب نمودن و از ریشه در آوردن
درختان بسیار زیبا و تخریب مناطق مشجر تحت کنترل شرکت بودند.زمانی که مسئولین فضای
سبز به این تخریب اعتراض کردند، فرماندهء نظامی اهل بریتانیا با خونسردی پاسخ داده
بود که:«درختان و فضای سبز که چیزی نیستند، من اگر لازم ببینم، کت کراکر و تمام
پالایشگاه را هم در پای این غول آهنی(اکوان) قربانی می کنم….»
اکوان، اینک، با کمری شکسته و قدی خمیده، یکه و تنها چون پیرمردی که پس از عمری زحمت و تحمل رنج، اینک فرزندانش، تنهایش گذارده اند، در ساحل اروند رود به تماشای آبادان نشسته
است…
اکوان شاهد روزهای تلخ و شیرین این شهر و مردم مهربانش بوده است، در ایام جنگ تحمیلی، اکوان بواسطهء اصابت گلولهء توپ به زیر آب رفت و در سال ۱۳۷۳ به همت جمعی از نیروهای پر تلاش
پالایشگاه آبادان از زیر آب خارج شد، هر چند در هم شکسته و ناقص العضو…. و زندانی
در میان حصاری فلزی… ولی همهء آبادانی ها او را سربلند می خواهند و سرفراز،درست
است که این غول فلزی بمنظور جنگ و استعمارگری ابر قدرتها به این جزیره آمد و مهمان
این شهر شد، درست است که اکوان بمنظور کامیابی زورمداران و چپاولگران این آب و خاک
و در مسیر مقاصد آنان فعالیت نمود، ولی فراموش نکنیم که روزگاری نیز جنگ جهانی
پایان پذیرفت و بیگانگان نیز از این شهر رخت بر بستند، و اکوان، این مهمان ناخوانده
از آن پس در خدمت مردم ایران و برای ایرانیان بکار گرفته شد و دیگر از خود ما و
«بچه آبادان»محسوب گردید…بیایید او را برای همین ایامی که به کشورمان، ایران خدمت
نمود، برای روزهایی که در خدمت رزمندگان و دفاع مقدس بود، حرمت نهیم، محیط و حریم
اکوان برای برقرای و برگزاری یک موزهء تاریخ نفت بسیار مناسب است، و تا یکصد سالگی
پالایشگاه آبادان، این اولین پالایشگاه خاورمیانه و بزرگترین پالایشگاه جهان به مدت
۴۷ سال، چیزی نمانده است…بیایید بصورت جدی به این موضوع بیندیشیم.
از اهمیت این جرثقیل فوق سنگین و غول پیکر همین بس که از چرچیل، نخست وزیر بریتانیا نقل شده که :«اکوان، متفقین را و متفقین جهان را از شر هیتلر نجات دادند…» پس شاید در اینجا
بتوانم بگویم که: نتیجتاً اکوان، جهان را از نابودی و اهریمن نجات
بخشید….
پی نوشت۱:یک فیلم ۸ دقیقه ای از زمان فعالیت اکوان در سال ۱۹۴۳ میلادی را می خواستم
در اینجا آپلود کرده و برای بازدید عموم قرار دهم که متاسفانه به دلیل پایین بودن
سرعت اینترنت، میسر نگردید.
پی نوشت۲: متاسفانه مشاهده می گردد که بسیاری از وبسایتها و وبلاگهای داخلی و حتی
خارجی بدون کسب هیچگونه مجوزی از مطالب، تصاویر و مندرجات این پایگاه اینترنتی
استفاده می نمایند، از آنجا که تمامی مطالب و تصاویر مندرج در این وبسایت، حاصل
تلاش و پژوهش های بنده در طی چند سال گذشته می باشد، و از آنجا که قصد دارم تا به
یاری خداوند، بزودی کتابی در ارتباط با تاریخ ابنیه و سازه های شهرستان آبادان
منتشر سازم، ونیز بدلیل اینکه مجوز استفاده از این مطالب را به هیچ شخص حقیقی و یا
حقوقی نداده ام، لذا در اینجا اعلام می دارم، استفاده از مطالب و تصاویر این پایگاه
اینترنتی، صرفاً با گذاردن لینک مستقیم مجاز می باشد.
41 Comments
ثریا
سلام جناب مهتابی.خوشحال هستم که یک محقق توانا داره روی چیزهایی در آبادان کار می کنه که دیگران اصلاً از اون بی اطلاع هستند.آقای مهتابی؛من مدتی هست که در هفته نامه یادگاری مطالبی از شما رو میبینم و حقیقتش ایم مجله را برای مطالب شما می خرم.می خواستم ببینم آیا چاپ این مطالب با اجازه شما انجام می گیره یا خیر؟؟؟ممنون میشم جوابم را بدهید
شاهرخ(بهرام مهتابی)مدیریت سایت شهر خدا
با سلام حضور همهء بازدیدکنندگان گرامی.در پاسخ به خانم ثریا باید عرض کنم که مدیر مسئول هفته نامهء یادگاری،آقای کورش کرمپور،از آشنایان قدیمی من هستند و در گذشته با ایشان تعاملاتی داشته ام.
ولی در مورد چاپ مطالب من در نشریهء ایشان عرض می کنم که:بله بنده مجوز داده ام،البته در این مورد آقای کرمپور با من تماسی نداشته اند و این موضوع بواسطهء یکی از دوستان عزیز و هنرمندم هماهنگ شده….باز هم سپاس گذارم از این همه لطف شما دوستان و همشهریان گرامی….بدرود
پیمان ماندگار
سلام آقای مهتابی.پخش فیلم مستند آغوش مهر به تهیه کنندگی و کارگردانی شما رو در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد تبریک می گم.وقتی خبرش رو در روزنامه خوندم می خواستم بال در بیارم.نوشته بود که سخت مورد تشویق قرار گرفته بودید.باز هم افتخاری دیگر برای آبادان.خیلی دوستت دارم.
محمود (÷سر آبادان)
سلام دوست عزیز وگل آبادانی من
شرمنده اگه من نیومدم
به خدا بی وفا نیستم
بعدش می خواستم بگم
من واقعا” اطلاعاتی از این چیزیایی که گفتی نداشتم . واقعا” خیلی جالب بود . دستت درد نکنه
یا حق
مخلص شما
محمود (پسر آبادان)
غریبه
سلام همشهری.
با ایول با مرام قربون ابادان هیچ جا مثله ابادان نمی شه ولک دلم برا ابادان یه ذره شده
ساره
سلام شاهرخ جون مرسی که کامنت گذاشتی۰وبت خیلی باحاله.به نظر من همه جنوبی ها باحالن مخصوصآ آبادانی ها۰من خودم اصیتم آبادانی هست۰بااجازه میخوام لینکت کنم۰بازم به من سر بزن خوشحال میشم۰راستی اگه میشه بیشتر ازخودت برام بگو میخوام باهات بیشترآشنا بشم۰ مرسی
koka
salam shahrokh jan . ye aks az in jaresaaghil daram khasti barat misendam . pirooz bashi
ستاره
سلام اول ممنون که خبرم کردی.دوم مطالبت خیلی عالی بود.سوم حتما کتابتو منتشر کن.
سحر باراني
سلام
خوبيد؟
وبلاگتون عا ليه موفق با شيد
در ضمن مرسي كه به بنده سر زده
بوديد
قر با نت
باي
gherti majhulol mekan
veh…bevin che hooloo bazari deme eydi ra endakhte ei kowlie malumolhal.2 ruz nebudoma!
naghmhe
salam
khooobin?
mer30 ke oomadi
bazam biyay khosh hal misham
felan
b
y
e
bye bye bye bye bye
هدی فولادی
سلام
خوبید شما ؟
ممنونم که به وبلاگم سر زدید
بی معرفتی من رو ببخشید که کم سر می زنم
ابادان رو خیلی دوست دارم
حتم دارم که عید نوروز ابادان خیلی شلوغ بشه و این به نفع شهر ابادانه
راستی خواهرم سلما هم وبلاگش بسته شده . خودش هم تعجب کرده که چرا وبلاگش بسته شده . ولی همین امروز و فردا میاد
در هر صورت ممنونم اومدید
بای
اسی ابادانی
درود فراوان به اقا شاهرخ عزیز
قبل از هر حرفی خسته نباشید
دکل اکوان اگر میدونست که اینطوری ازش تمجید میکنیم شاید بازوهاشو دوباره بکار مینداخت واین بار در خدمت مردم ابادان قرار میگرفت.
شما در مقاله ذکر کردید که این دکل چطوری استفاده شد و در چه امری هم بکار برده شد
ای کاش کمی راجب دستگاه کت کراکر حرفی زده میشد که واقعا در خدمت مردم قرار گرفت و هنوز هم در حال خدمت هستش.
در باره استثمار ما ایرانیها به دست اجانب شکی درش نیست و نخواهد بود.
اختلاف طبقاتی رو میشد دید و به خوبی مشاهده نمود طبقه بندی انسانها و بعدش به ما میگفتن وحشی و حق توحش میگرفتند
یادم میاد در سالهای ۱۳۴۰ ایرانی کارمندانی که در محوطه فرح ابادو جای دیگه ابادان زندگی یکردند حق استفاده از کولر را نداشتند. استفاده کولر فقط برای کارمندان بالا رتبه شزکت نفت بود چون بازرسهای شرکت نفت گزارش میداد اگر کارگری یا کارمنده مقام بایین از کولر استفاده میکرد و گزارش اون فرد رو میدادند جریمه و شاید هم اخراج میکردند.
دو تا دایی خودم که یکی در بوارده شمالی زندگی میکرد و دیگری در فرح اباد.ساکنان منازل بوارده شمالی از همه مزایا بر خوردار بودند ولی اون یکی محکوم بود چرا چون طبق طبقه بندی انسان دوستان انگلیسیها اجازه استفاده از کولر را نداشت
خدمت این دکل که المان نازی رو به زانو در اورد و به چه شکلی به نیروهای اجنبی خدمت کرد بیش از حد به این دکل امتیاز دادید
سرمای سیبری و بیش از بیست میلیون جوان بلشویک جان باختند و توانستند هیتلر را به خاک بکشونند.
دکل اکوان نماده حکومت استثمار گر انگلیس بود که در ارز چندین ساعت شهرمون رو تصرف کردن. بگذریم که چها نکردند.بهر حال این دکل به دوشمون افتاده و کارش هم نمیتوان کرد
خدا نگهدار اسی
هواداران صنعت نفت
کوکا مطلب آموزنده و جدیدی بود. حداقل برای من که واقعا اطلاع درستی نداشتم.
راستی تو وبلاگ هواداران صنعت لینک شما جا افتاده بود که قراردادم.
سمیه اسفندیاری
ایمیلتون رو نتونستم بخونم
خوانده نمی شد
پاینده باشید
آرام
من برگشتم . مرسي كه به يادم بودي
سید محمدمیرفصیحی
سلام جناب مهتابی…
خیلی جالب بود فکر کنم سه یا چهار مرتبه این سازه فلزی رادیده باشم…اما گلایه دارم از شما که چرا مجموعه اطلاعات ذیقیمت خود را منتشر نمی کنید تمام پست های اخیرشما به قدر کتابچه ای خواندنی و جذاب،معرف تاریخ این منطقه است.حیف است فقط در فضای مجازی بماند، دانشکده نفت،سینما تاج، ماجرای ابوتاوه و همین ماجرای عجیب جرثقیل اکوان دستمایه خواندنی یک مجموعه جذاب مکتوب می شود…شادباشی وهمیشه برقرار و امیدوارم کتاب تاریخ آبادان را شما بنویسی.
لي لا - آبی آسمانی
سلام
من آبادانی نیستم و یه کرجی اصیلم.
گرچه به آبادانیا ارادت دارم.
وحید کاید
ببخشید اسمم یادت رفت .(نظر قبلی)
علی خدری
سلام
ببخشید که چند وقتی نبودم
دنبال کار میگشتم
آقا کار گیر نمیاد تو آبادان
فکر کنم آخرش باید برم اصفهان
بهر حال شما که دست بکار شودید تند تند آپ کردین
مطالب خیلی خوبی نوشتین فقط اگر همه مطلب و تو صفحه اول نظارید بهتره
با بای
ناصربزرگمهر
سلام
Naziii
mamnoon az hozoortoon.
كارون
همشهري عزيزم شاهرخ
سلام -از اين كه بنده نوازي كردي و سري به وبلاگ حقير زدي ،بسيار متشكرم .افتخار مي كنم به همشهري هايي مثل شما.شايد در كنار هم بتوانيم موجي ايجاد كنيم . آبادان شهري است مظلوم . بايد كه كاري كنيم .
بازم به من سربزن خوشحال مي شم .راستي اگه موافق باشي تبادل لينك كنيم .
تقی نعمتی
من ابادانی نیستم ولی بچه های ابادان رادوست دارم ودردشمارادرک میکنم چون ماهم مثل شما مظلوم واقع شده ایم ازدهدشت بخش لنده
حسن اسدي
در اولين بازديد از سايت احساس خوبي پيدا كردم.آبادان و فرهنگ آن واقيعتي ماندگار در ايران هست هر چند كه تعمدا” به بي توجهي نمايند
رضا آبادانی
اکوان را چه کسانی و برای چه به این صورت در آورند ؟
علي نيكوان
سلام
جسارتا آدرس اين ميله هاي اطراف گناوه را مي خواستم
يه سري بريم زيارت شايد فرجي شد
مهرداد پروین
با عرض سلام وادب واحترام خدمت شما همشهری ارجمندوخداقوت امیدوارم در راهی که در پیش گرفته اید موفق باشید و به همه بگید که مردم آبادان درکجای عالم بودند وچه بر سرشان آمده است وآرزو میکنم روزی برسد که همچون گذشته این شهر همانند زمان قبل و همچنین دوران دفاع و جنگ سر بلند باشدوروزی را شاهد باشیم که وقتی فرزندم وارد شهر میشود دلش بخاطر اینهمه بی انصافی در حق مردم و شهر نگیرد.
به امید آن روزگار
تصدق همه همشهریان خوبم
یادتان همیشه باقی
گلناز
سلام
وب زیبا یی داری
شاد وموفق باشی
SIAMAK
دمت گرم از اينكه آبادان رابامدرك و سند معرفي ميكني.موفق باشي و هميشه خانه ات آبادان.
netniaz
سلام سايت آگهي ازتاريخ ۲۶/۴ شروع بكار نموده شما ميتوانيد از امتياز مجاني بودن همه نمونه آگهي در سايت ازقبيل عكسي متني لينك دار استفاده نماييد و۶ماه آگهي شما درصفحه سايت قرار بگيردhttp://www.netniaz.com/د
يقينا شما ازگذاشتن آگهي مجاني درسايت ما نفع خواهيد برد فرصت را ازدست ندهيد
تبليغ شما در صفحه اول قرار ميگيرد
سايت آبادان
shahryar kaabi
dost aziz va hamshahri farzaneh
vaghan az inke yek nafar mesl shima az nazar farhangi darid roy masael abadan deghat mekonid mojeb mobahat man ka yek abadani hastam mish motshakram dost shoma hamshahri shoma shahryar
علي
سلام به تمام آبادانيهاي كار درست نميدونم چي بگوم مدت ۸ ساله كه از خوزستان رفتيم و هر سال كه ميام اونجا بيشتر داغ ميكونوم و اين مطالبي كه تو سايت ميخونوم دلمه ميگره (تنگ ميشه ) براي تمام آبادان
دوست دارم فقط گريه كنم براي شهروم خاكوم وطنوم از دور خاكش ميبوسم دستت درد نكنه كه اين همه اطلاعاتي كه بهم دادي موفق باشي
يك دوست دلتنگ
nader
demet garm kaa
حامد آبودانی
با عرض سلام و خسته نباشی خدمت دوست برادر وعزیز دوست داشتنی . خیلی ممنونم ازت بابت همه زحماتی که کشیدی در هر زمینه ای نسبت به شهر عزیزمان. آفرین بر شرف و غیرت هر آبودانی که نسبت به مسائل گذشته حال و آینده بی تفاوت نباشه . عزیزان کمک کنید آبادان آباد بشه و خرمشهر خرم یادتان باشد اگر بخواهیم میشه
محمد رضا کمانی
موزه علوم و فناوری ایران آمادگی دارد تا در صورت لزوم کمکی ارایه نماید
تلفن ۰۲۱-۸۸۳۱۸۹۹۸
زیبا
سلام عزیزم توضیح کاملی دادید ممنونم
AMIN HEKTOR
با عرض سلام و خسته نباشید.باور کنید بهد از خواندن این مطلب سوار ماشین شدم و به سمت اکوان حرکت کردم .و از دور نگاهش میکردم ناخدا گاه بغزم ترکید .اکوان مثل پیر مردی خسته کنار رود خانه نشته بود و به آبادان نگاه میکرد.درور درود و۱۰۰۰درود بر آبادان و آبادانی
رضا حمید
به تو میگن بچه ی پاک آبودان.
سيدحمزه
سلام
خوبي
عزيز از اينكه اين مطالب رو دنبال ميكنيد سپاسگزارم قلب همه آباداني ها چه داخل آبادان باشند چه بيرون براي آبادان عزيزمان مي تپد.
مردمي كه تحمل تمام سختي ها ايستادند
منتظر مطالب بيشتري در خصوص آبادان هستيم
امیر آل خمیس
سلام.باتشکر از شما ک خاطرات زیبا وب یادماندنی شهر زیبای آبادان را برای ما آبادانیهای دور از شهرمان زنده کردید