اینجا آبادان است، شهر مقاومت و ایثار، شهر پاکی و رشادت و شهر گمشده در نیمکره نقشه روزگار!
هشت سال درگیری و آوارگیها را در جنگ تحمل کردند، سختی و مشقتها بسیاری را به جان و تن خریدند به طوریکه تا به امروز فراموش کردن آن مصیبتها برایشان هضم نشده و آنها را تا ناکجاآباد زندگی کشانده است.
زندگی برایشان نه به معنای عامه بلکه به معنایی فراتر از خاص است، زندگی بدون داشتن هوایی معمول و حداقل آبی مطلوب!
هنوز طعم شور آب در زیر زبانهایشان زندگی را برایشان بامزه میکند و دلخوشند به همین بانمکیهایی که از شهد زبانشان جاریست؛ هر روز و هر ساعت و هر دقیقه!
طعم زندگی را چه آنهایی که سالیان سال تجربه کرده و چه آنهایی که به تازگی قدم در این عرصه گذاشتهاند، نچشیدهاند؛ تا به حال این بوده قسمتی که هیچگاه خودش آنها را ورق نزده، نمیزند و نخواهد زد!
آب را که آسانترین تعریف آن “مایه حیات” است بدون دستگاههای بلند و بالای تصفیه و اغلب اوقات با مخزن و بشکههای چند لیتری نچشیده و این است سهم طلایهداران آب و خاک!
به وفور شنیدهام از بزرگترها که “زندگی کردن هم از یادمان رفته” و به راستی امروز در این نقطه همین است؛ فقط همین!
تا بوده و چشم دیده و نفس رمیده، خاک بر قد و قامتان استتار بوده و راه گریزمان را سد کرده است؛ راهی که از هر طرف باز هم به بنبست سکوت مسدود میشود؛ راهی بیبازگشت و بیبازگشتتر!
خاکی که چون سمی مهلک عرض اندام میکند در جان و تن و روح و روانمان؛ و باید آن را پذیرا باشیم چون گلولههای بیشماری که در هشت سال آوارگی ما را پذیرا بودند؛ بدون کم و کاست!
دلمان نه به آب خوش است و نه به هوا؛ و این است زندگی غلطیده در سکوت مردمی که فریادهایشان روزی بر تن دشمن داخلی و خارجی لرزه میانداخت… آیا امروز هم این صداهای منقطع و آمیخته با سرفههای مکرر ناشی از دود و دم پالایشگاه و خاک مهلکتر از سم کشور همسایه و برادر دینی و مسلمانمان میتواند پاسخگو باشد؟
چند روزی است دوباره آب شوری که حتی با استحمام هم چشمان را میسوزاند، جاری در رگها و شریانهای خانههای شهرم است… دود پالایشگاه خوشرو و عظیمالجثه که بوی بد فاضلاب را با خود به همراه دارد بر مشام خوشنواز بهاری، شدتی مضاعف بخشید و علاوه بر روح و روان شهروندان، دل مسافران و مهمانان نوروزی را نیز با خود به کجاها که نبرد!
به هر حال این نخستین و آخرین باری نیست که مینویسیم و میگوییم و با سکوتمان فریاد میکشیم… آب، هوا و زندگی، سه مؤلفهای مفقوده هستند در این شهر؛ و نه امروز و به ظاهر نه هیچ روز دیگری نمیتوان آنها را به شکل واقعی یافت!
این است قصه تلخ آبادانیهای زجرکشیده و چشیده تلخ و شیرین روزگار… اینجا آبادان است، شهر مقاومت و ایثار، شهر پاکی و رشادت و شهر گمشده در نیمکره نقشه روزگار!
آبادانی که آبادانی را سالهاست بوسیده و کنار گذاشته و امید دارد به تهی بودن توهمات دیروز و امروزش!
اینجا آبادان که نه؛ کاش آبادان بود!
آب، هوا و زندگی،سه مولفهء مفقوده در شهر آبادان
درباره نویسنده
مطالب مشابه
پر طرفدار
تبلیغات
موضوعات
- آموزشی (۳)
- اخبار آبادان (۷۵۶)
- اجتماعی (۲۳۹)
- بهداشتی و درمانی (۳۳)
- سیاسی (۲۵)
- عمرانی (۱۲۷)
- عمومی (۵۹)
- فرهنگی هنری (۱۱۰)
- قضایی، امنیتی و انتظامی (۲۱)
- کشاورزی و اقتصادی (۳۸)
- نظامی (۳)
- ورزشی (۲۱۹)
- اماکن و محلات (۱۱)
- تماس با مدیریت سایت (۱)
- حوادث (۱۱)
- درباره من (۱)
- دستهبندی نشده (۴۳۷)
- عکس های آبادان (۵)
- مصاحبه و معرفی چهره ها (۱۵)
- مقالات و مطالب (۱۶)
- منطقهء آزاد اروند (۴)