شهر آبادان، علاوه بر آنکه پایتخت تکنولوژِی ایران نوین بوده است ،یکی از مراکز اصلی
آموزش عالی در سطح کشور و منطقه نیز محسوب می گردیده، تا آنجا که هنوز نیز آثار این
موضوع پابرجاست که به عنوان شاهد می توان به وجود دبیرستانها و هنرستانهای متعدد با
عمر بالای هفتاد سال و نیز وجود دانشگاههای فراوان از جمله دانشگاه آزاد اسلامی،
دانشگاه پیام نور، دانشگاه علوم و فنون دریایی و دانشگاه نفت در این شهر اشاره
نمود.
در سال
۱۹۱۲ میلادی که پالایشگاه آبادان بطور رسمی افتتاح و شروع به کار نمود، نبود و
کمبود نیروهای تخصصی کاملاً مشهود بود.یکی از مهندسین اولیهء سازندهء این پالایشگاه
در نامه ای که به مستشار بریتانیای کبیر در تهران می نویسد آورده است که:…. از
میان حدود ۸۰۰۰ کارگر ایرانی و هندی که جهت انجام امور پالایشگاه به کار گرفته
ایم،کمتر از ۱۰ نفرشان کار با چکش را بلد هستند و هیچکدام در تمامی عمرشان پیچ
گوشتی در دست نگرفته اند…..!!!
این مطلب گذشته از این موضوع که آیا براستی واقعیت همین بوده و یا این مهندس بلژیکی
تبار تبعهء بریتانیا خواسته است در این مورد غلو نماید، شاید بتواند تا حدودی وضعیت
وخیم نیروی بومی متخصص را در آن سالها نشان دهد، وخامتی که پای کارگران برمه ای و
پاکستانی را در پالایشگاه آبادان با عناوینی همچون نقاش(رنگزن)،پرس کار،لحیم کار و
حتی قاشق ساز و باغبان!!! باز نمود و ایرانیان را باز هم در همان انزوای شغلی و در
سمت های اداری خدمتکاری و پادویی نگاه داشت.
به هر حال ایرانیان شاغل در پالایشگاه بصورت تدریجی ولی با قدمهایی استوار نبوغ ذاتی خود
را بروز و خود را در مناصب مناسب تر اداری جای دادند تا جایی که بسیاری از مهندسین
اروپایی شاغل در پالایشگاه آبادان و نیز چاههای نفت مسجد سلیمان از این نبوغ و
ابتکار ایرانیان در دفاتر خاطرات خود داستانهای زیادی را روایت نموده اند(می توانید
به کتاب ارزشمند خاطرات جنوب غرب ایران مراجعه نمایید).
این وضعیت کم و بیش ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۹۳۹میلادی(۱۳۱۸ خورشیدی) کمپانی نفت
ایران و انگلیس که از کل سرمایهء موجود نفت و ذخایر زیرزمینی سوخت فسیلی ایران در
این شرکت، ۵۱ درصد از آن مالکین اصلی یعنی ایرانیان و ۴۹درصد متعلق به بیگانگان
انگلیسی بود تصمیم به راه اندازی یک مرکز آموزش نیروهای متخصص جهت انجام امور فنی
پالایشگاه آبادان که در آن زمان تنها پالایشگاه خاورمیانه محسوب می گردید گرفتند که
بر اساس توافق بین طرفین تمامی دانشجویان این مرکز آموزشی می بایست ایرانی بوده و
پس از فراغت از تحصیل و موفقیت در آزمونهای پایانی در پالایشگاه آبادان و یا دیگر
واحدهای تابعهء مناطق نفت خیز به کار گمارده شوند و انگلیسی ها نیز متعهد گردیده
بودند تا اساتید و مدرسین مجرب را از اروپا و امریکا به این مرکز آموزشی گسیل
دارند….
و بدین
ترتیب اولین مرکز آموزش فنون نفت در خاورمیانه با عنوان آموزشگاه فنی آبادان در شهر
آبادان و در منطقهء مصفا و مشجر بواردهء شمالی شروع به کار نمود، این مرکز در واقع
پس از کالج نفت در منچستر انگلیس(O.C.B)و
نیز انستیتوی فنی نفت ایالات متحدهء امریکا در شهر واشنگتن
(O.T.I.U.S)
سومین مرکز آموزش فنی نفت در جهان محسوب می گردید و نام بین المللی
Abadan Institute of
Technology(A.I.O.T)
را به خود گرفته بود.
در سالهای ابتدایی راه اندازی این مرکز، اصل دانشجویی بر اساس کارورزی و انجام کار
عملی قرار گرفته و به همین دلیل، دانشجویان این مرکز از کل مدت چهارسالهء دانشجویی
خویش، می بایست سه پنجم آن را در پالایشگاه و بصورت کارآموزی و فقط دو پنجم از این
مدت صرف امور تئوری در کلاسهای درس می گردید و پس از طی این مدت چهارساله دانش
آموختگان این دانشکده با درجهء کارشناس فنی در رشته های برق، شیمی، شیمی نفت،
پالایش، و مهندسی فنی فارغ التحصیل و غالباً در پالایشگاه آبادان با عنوان سرپرست
فنی واحدها اشتغال می یافتند.
این روند ادامه داشت تا آنکه ۱۷ سال بعد یعنی در سال ۱۳۳۵ خورشیدی(۱۹۵۶ میلادی) همزمان
با تغییر نام این آموزشگاه به دانشکدهء فنی آبادان، تغییراتی نیز در نحوهء پذیرش
دانشجو و نیز روشهای تدریس و همچنین در رشته های موجود در این دانشکده ایجاد گردید
در واقع از این زمان بود که دانشجویان این دانشکده با انجام کنکور ورودی مجوز حضور
در این دانشکده را یافته و اساس آموزشها بیشتر به تئوری های آموزشی گرایید و نیز
رشته های مهندسی حفاری و معادن هم به مجموع رشته های قبلی افزوده گردید.
از آنجا که در این مطلب قصد ندارم در مورد مباحثی برایتان بنویسم که در منابع دیگر نیز
بسیار از آنها گفته شده و شما دوستان گرامی براحتی می توانید به آنها دستیابی داشته باشید، سعی بر این دارم تا با طرح مطالب جدیدتر و کمتر شنیده شده، هر چه بیشتر شما
را با عظمت و اهمیت این دانشکده آشنا سازم.
بنا به
وجود مدارک مستند موجود در بارهء این دانشکده، اساتید و مدرسین این کالج فنی، از
بهترین اساتید و کارشناسان فنی در سطح جهان بوده اند که اکثریت آنها با پرواز
مستقیم از واشنگتن و لندن به آبادان آمده و پس از یکی دو روز تدریس در هفته مجدداً
به واشنگتن و یا لندن باز می گشتند، از جملهء این اساتید می توان به آقای دکتر
هارلیسون یکی از خبره ترین کارشناسان علم پالایش نفت اشاره نمود که به مدت ۹ سال در
این دانشکده به تدریس اشتغال داشت و پس از این مدت به سمت وزارت نفت کشور بریتانیای
کبیر، برگزیده شد.
هارلیسون بارها در جریان سخنرانی های خویش، ایجاد دانشکدهء نفت در آبادان را از
افتخارات پایدار کشورش می دانست.
از دیگر اساتیدی که در این دانشکده به تدریس اشتغال داشته، می توان به دکتر هالیدی،
یکی از بزرگترین فیزیکدانان زمان خودش اشاره کرد، دکتر هالیدی همان نویسندهء کتاب
معتبر فیزیک هالیدی می باشد که هنوز هم هر دانشجویی در هر منطقه از جهان بخواهد
وارد دانشگاه شود، می بایست در همان ترم های اولیه این کتاب را بگذراند.
از ابزارهای کارگاه فنی و آزمایشگاههای این داشکده نیز اگر بخواهیم یادی کنیم باید
بگویم که تمامی این وسایل نام آبادان را بصورت حک شده بر خود دارند که بدین معناست
که این لوازم بصورت مستقیم و سفارشی در کشورهای فرانسه،انگلیس و آمریکا برای
دانشکدهء نفت آبادان تولید گردیده اند، شاید جالب باشد که بدانید حتی موتور ساعت
روی برج این مرکز علمی، مزین به نام زیبای
ABADAN
است و مستقیماً در لندن
و برای دانشکدهء نفت آبادان طراحی و تولید گردیده شده….
بر بالای بام این دانشکده سه عدد ناقوس تعبیه شده که اینها نیز در شهر کرویدون در کشور
انگلستان تولید شده و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ شمسی، در آغاز هر
ترم تحصیلی و ورود دانشجویان جدیدالورود این ناقوس ها به صدا در می آمده اند.
شاید گمان بر این باشد که این دانشکده، با توجه به ذات تکنیکی و فنی آن صرفاً یک مرکز
علمی و تحت نفوذ بیگانگان بوده است ولی اگر به مدارک و شواهد مستندی که از دههء ۳۰
و ۴۰ باقی مانده است بنگریم خواهیم دید که این دانشکده،گهوارهء شور و اشتیاق
انقلابی دانشجویان آنهم با گرایش اسلامی بوده است،در سالهای دههء ۳۰ مرحوم
نواب صفوی در این دانشکده رفت و آمد داشته و ظاهراً یکی از پناهگاههای ایشان در
خوزستان، همین دانشکده و خوابگاه آن بوده است.در سالهای ۱۳۴۹ و نیز ۱۳۵۱ دکتر علی
شریعتی نیز به دعوت این دانشجویان دو بار در سالن کنفرانس این دانشکده سخنرانی
داشته که باعث خشم شدید مسئولین وقت این مرکز آموزشی گردیده بود.آقای هاشمی
رفسنجانی نیز در سالهای پیش از انقلاب و به استناد نوشته های برخی از دانشجویان عضو
انجمن اسلامی دانشکدهء نفت آبادان، با این دانشکده در ارتباط بوده است.
وزیر شهید نفت، شهید تند گویان نیز که از دانشجویان برجستهء این دانشگاه بوده،به مدت سه
سال متوالی ریاست انجمن اسلامی این دانشکده را بر عهده داشته و در همان زمان نیز
نشریه ای تحت عنوان: پیام دانشجوی مسلمان در این دانشکده منتشر و از این دانشکده به
سایر مراکز آموزش عالی کشور می رسیده است.
در ایام جنگ تحمیلی این دانشکده و دانشجویان آن برای مدت کوتاهی به شهرستان گچساران
منتقل و سپس به اهواز اعزام می گردند و پس از پایان ایام دفاع مقدس و آغاز دوران
بازسازی، این دانشکده در شهر آبادان مجدداً آغاز به فعالیت نموده و از بهمن ماه
۱۳۷۰ و تحت عنوان دانشگاه نفت شهید تند گویان آبادان مشغول به فعالیت می باشد.
پی
نوشت:
مدارک زیادی از جمله یک نسخه اسکن شده از نشریهء پیام دانشجوی مسلمان، کارت
دانشجویی اولین دانشجوی این دانشکده، کارت استفاده از سلف سرویس دانشکده، بلیط ایاب
و ذهاب مخصوص دانشجویان دانشکدهء نفت و …. را که از مدتها پیش در رایانهء شخصی ام
نگهداری می کردم مفقود شده است!!! در همینجا به شما عزیزان قول می دهم که بمحض
یافتن این مدارک ارزشمند آنها را برای بازدید شما خوبان، در این پایگاه اینترنتی
قرار دهم.
58 Comments
essi abadani
ba salam va tabrik zeyad be shuma ke hamvare ein shahr zeiba va khobemoon ro be hamegan mieshnasoni.manzel ma nazdeik be ein daneshgah bood va eino ba eftekhar migam ke dai man yeki az faroghtahseilan dore ghadimi ein daneshgah bood va dar sherkat naft ham masol revabet omomi sherket naft dar abadan bood.pesar daei man ke khod yek daneshjoo bood ke bad khodesh ostad ein daneshgah shud.duta az karhay zeibai ein danshjoyan moslman ro beratoon arz konam.dar ayam mobarak mah remezan ein danshjoyan ba dorost kardan sham va avordan an be khaneye ma ke betoneim anharo bain foghara taghseim konem eshare konam. man on moghe hodode 11, 12 salm bood. meiraftam to kochehay ahmad abad khochehay lain 10,11,12 ke geda va fagheir anja bodan ghaza mibordeim heichvaght ham esmi az khodeshoon nemiavordan ke kee hastand va dar ein ayam hadeaghal chandein khanevade fagheir az vafay del ein daneshjoyan shekami seir mikardand.duomein mobarezee ke shud eteraz daste jami daneshjoyan daneshkedee neshan dadn mokhalefat shedid khodeshon be verood dokhtar doktor eghbal ke raeis sherket naft bood bayad eshare kard.dar ayam enghelab ham zan baradam be etefagh pesar daei khodam dar ein daneshgah tadreis mikardan. bayad be arz beresonam zan dadashamke amreikaee bood eshare konam kholase einam khatereee az ein mahd elm va danesh shar ma.afrad zeyadi ro man meishnakhtam ke az ein danshkede farogheltahseil shudand.
همشهري آرش
سلام شاهرخ عزيز
مطلبي خواندني و زيبا بود و افسوس بخاطر باخ دادن ِ اسناد منحصر بفرد . ( وژدانن غير آبودانيا كسي ميدونه باخ دادن يعني چي؟) جالبه كه اين اصطلاح ريشه در هيچ گويش و خرده زبان ايراني ندارد. در ضمن عكسي كه از دانشكده در شب گرفتم پيشكش جنابعالي . مي تواني آنرا هم به اين متن ضميمه كني .
يا حق
مانی
با عشق و ارادت
شاهرخ عزيزوم سلام
منو ياد خيلی چيزا انداختی . ياد رفيقوم (امير) که فيلم ساز بود . فيلمی هم در آبادان ساخت با نام ( وقتی که گم می شوی …) که به قول خودش این ادای دینی بود به همه ی هستیمون آبادان که در چند جشنواره ی خارجی هم اکران شد . فکر کنوم تو ایزگاه ۷ بود لوکیشینش . اول فیلمش می دونی چی نوشت . قبل از تیتراژش ؟
( الهی … مادرم … آبادان … آمین ) .
امیر ۲ سال پیش به رحمت خدا رفت حدودن هم سن بودیم ۲۵ یا ۶ .
منو یاد داییم انداختی که بعد از ۸ سال اسارت تا همین لحظه تو آسایشگاه مجروحین جنگیه . زبونوم لال حالش خرابه .
یه دایی دیگوم سرپرست تیم صنعته ( حاج مهدی غفاری) که البته باعث افتخار منه .
و منو یاد رفیق کبیرم (کورش کرم پور ) عزیزم انداختی . اتفاقن فکر کنم یکی دو هفته پیش بود بهش زنگ زدم .
البته که یاد رفیق و نازنین شاعر دیگه ای هم افتادم با نام (محمد تنگستانی) بزرگ که شب هایی رو سحر کردیم تو شاهین شهر با هم . که البته آبادانیه و ساکن آبادان . مطمئنم می شناسیشون .
وای ( پیمان ماندگار) داشت از قلم می افتاد . شرمنده . اونم که مرد به مولا .
خلاصه حرف زیاده و غربت زیاد تر .
سلام منو از اين ور دنيا آبادان بزرگ برسون کاکا .
بگو مانی دلش واسه پارک شاپور و چليماش تنگ شده … واسه فيدوس … واسه بوی گند و نم کنار شط او روزا شرجی زير تيغ آفتاب … واسه همه .
آخه مو ديگه ايران نيستم …ه
رخشان
زحمت کشیده اید و دست شما درد نکند…اطلاعات خوبی بودند هر چند که معترفم به اینکه جسته و گریخته خواندم…(برای این که معمولا مطالب طولانی از این دست در فضای مجازی سنگینند و مخاطب عام نمی طلبند.)حتی داستان که جذابیت های خاص خودش را دارد طولانیش در این فضا، از حوصله ی خواننده بیرون می رود چه رسد به مطالبی از این دست که اطلاع رسان هستند. ( این را خواهرانه و به این خاطر عرض کردم که دوست دارم مطالبتان را بخوانم، اگر مهم نبود می گذشتم و سکوت می کردم، امیدوارم به دل نگیرید.)
نازنين
سلام مرسي كه به وب من اومدين…
حستون درست بوده…چون من ۲۲ سال اهواز زندگي كردم و چهار سالش رو هم آبادان دانشجو بودم…
الان چند ماهي هست كه اومديم شيراز.دلم براي اونجا و دوستانم حسابي تنگ شده!
از آشنايي با شما خوشوقتم…
علی چنگیزی
این شهر اگه سه تا آدم مثل تو داشت الان بهشت بود. درست مثل چیزهایی که پدر های من و خودت از این شهر می گویند و الان موقعیتش به هیچ وجه در ان اندازه ها نیست ان شاءالله همه مثل خودت با جنم باشند و به فکر این شهر
هدي فولادي
سلام **************
خوبيد شما ؟
ممنونم كه خبرم كرديد
با توجه به علاقه اي كه به شهر ابادان دارم با اين مطلب شما روحيه گرفتم
واقعا ممنونم كه خبرم كرديد
ايشالله مسوولين به فكر بيفتند و شهر ابادان رو دوباره بسازند .
چون در حال حاضر ابادان مناسب براي زندگي راحت نيست .
ولي از بس دوستش داريم و از بس مردم خوب و خونگرمي داره ما نمي تونيم اون رو فراموش كنيم .
**************************
موفق باشيد
باي
**************************
عمو اروند
من باین باورم که یک پژوهشگر باید دور از وابستگیهای ایدهلوژیکی وقایع نگاری کند و از اینرو میگویم که دانشکدهی آبادان مرکز چپیها هم بود بدون اینکه قصد دفاعی از ایدهئولوژی آنان در اینجا داشته باشم/
محمد
عمو اروند
۱۳۴۸-۱۰-۱۱ در ۰۰:۰۰
من باین باورم که یک پژوهشگر باید دور از وابستگیهای ایدهلوژیکی وقایع نگاری کند و از اینرو میگویم که دانشکدهی آبادان مرکز چپیها هم بود بدون اینکه قصد دفاعی از ایدهئولوژی آنان در اینجا داشته باشم/
———————————————————————-
بنام خدا ۱۴۰۲/۲/۲۶
عمو اروند سلام ، من از مهر سال ۱۳۴۷ تا خرداد سال ۱۳۵۱ دانشجوی دانشکده نفت آبادان بودم . با شهید بزرگوار – مهندس جواد تندگویان همدوره ودوست بسیار صمیمی بودم . زمان دانشجوئی هم من به منزل ایشان در تهران – خانی آباد رفته بودم و هم ایشان به منزل ما در مازندران آمده بودند .
راجع به اظهار نظرتان که در دانشکده نفت آبادان ، چپی ها هم بوده اند نمیدانم به چه ضرورتی این مطلب را نوشته اید ؟
مگه درتمام جوامع ایران ، حتی الان ، انواع اعتقادات وجود ندارد ؟ ولی به همت امثال شهید عزیز و مخلصمان که از نعمت اسلام سنتی اصیل برخوردار بودند ، دانشکده نفت آبادان ، انجمن اسلامی بسیار فعالی داشت .
دانشکده نفت آبادان ، هر چند دانشجویانی با عقائد چپی هم داشت ولی مثل مذهبی ها ، مرکزیتی نداشتند .
پیمان
ممنون از لطفتون!
مردم آبادان همیشه پشتوانه دانشکده نفت بودند و مطمئن باشید بچه های دانشکده هم در هر پست و موقعیتی باشند روزگار با محبت گذران درس و زندگی در آبادان بالا بلند را فراموش نمی کنند!
قاصدک
سلام.واقعا خسته نباشید. مثل همیشه کلی استفاده کردم
سحرمشکی
سلام همشهری خوب وبلاگ خوبی داری بابا حوصله داری اینا رو می نویسی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بی خیال خون خودتو کثیف نکن
راستی از نفتتون چه خبر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علی مداحپور
شرایط ورودش چطور است
captain black
سلام…ئو سری که رد شدم ساعتش خواب بود بنده خدا…تازه یه بارم روبروش با موتور زدن به ماشین آقام…یه بارم پی یه پروژه ای بودیم با یکی از بچه ها…قرار بود اینجا بامون همکاری کنن…حتی تا دم حراستشم رفتیم…ولی بعدش بی خیال شدیم!..یاحق…
selma
سلام
همشهري گرامي
خوشحالم كه مطلب زيبا و جديدي از شما مي بينم
بي اغراق عرض مي كنم مطلب بسيار عالي است
موفق باشيد اگر اشكالي نداردمطلب را به بالاترين مي فرستم و از دوستاني كه عضو اين سايت هستند درخواست دارم به اين سايت رفته و راي خود را اعمال دارند
خدا نگهدار شما
كوكا
سلام شاهرخ خان … البته منظورم اون قهرمان فيلماي هندي نيستا … مطلب نسبتا جامعي بود … حداقل خودمون بايد اين چيزا رو بدونيم … راستش وقتي عكساي بابامو توي كار آموزان ميبينوم وقتي يادمه بچگيها با بابام ميرفتوم سر كارش اداره اون فضايي كه از يه محيط شركت نفتي يادومه … همه چيز فرق داشت .. الان فقط يه اسم مونده … اين دانشكده هم كه جزو تاريخ شهره … راستش هنوز وقتي غير خوزستانيها ميبيننش كف ميكنن در حد كولينا … اميد … همونيه كه باهاش زنده ايم
امامی
به عنوان یک فارغ التحصیل این دانشکده افتخار می کنم که ۴.۵ سال از بهترین سالهای عمرم را در شهر عزیزآبادان و این دانشکده محبوب سپری کردم از شما هم ممنون به خاطر این مطلب
باشهيدان آبادان
سلام
دستت درد نكند به نكته خوبي پرداختي متاسفانه يكي از اغلاطي كه در ذهن مردم ميهنمان انداخته شده كه متاسفانه سينما و تلويزيون سهم بزرگي در آن دارند تصويري نابهنجار از مردم آبادان است كه لازم است بيش از بيش در اين زمينه تلاش كرد .
در رابطه با عسهاي مفقوده ات اگر پاك شده اند ميتواني با نرم افزار ريكاور ماي پوپتو انها را باز يافت كني من ديروز ۳۰۰ عكسم را كه بوسيله ويروس پاك شده بود بازيافت كردم روش كارش هم بسيار ساده است و سريع عمل ميكند البته نسبت به حجم فايلها امكان دارد چند ساعتي طول بكشد.
يا علي
سلما
سلام
خواهش مي كنم من كه كاري نكردم معمولا اگر ببينم مطلبي زيباست براي اينكه همه از ان استفاده كنند تلاش مي كنم كه همه آن را ببينند بماند كه اين مطلب در مورد ابادان است و من وظيفه ي خودم مي دانم به عنوان عضو كوچك ين اين جمع كمك كوچكي به شناساندن چهره ي واقعي آبادان كنم
موفق باشيد
ali
آن همشهری که گفته بود باخدادن ریشه در جایی نداره … به نظر من داره و همان باختدادن است از اصطلاحات قمار.
مهدی
منم چند سال پیش تو این دانشکده عزیز درس خوندم والان کانادا مشغول به ادامه تحصیلم.
درود بر ابادان ودرود بر دانشکده نفت.
الان حال و هوای اون زمان رو کاملا حس می کنم.یادش بخیر
شاد باشید و مانا
بدرود
پدرام
خیلی جالب و زیبا بود
مرسی
واقعا لذت بردم
مخلص همه بچه های گل آبادان …..
عکاسباشی
سلام شاهرخ عزیز
ممنونم از دعوتت دوست خوبم وامیدوارم قسمتم بشه شهر زیبای شما رو هم ببینم .شنیدم در موردش و خیلی دوس دارم یه سفر عکاسی داشته باشم .
خوشحالم از اشنایی با تو دوست خوبم و وبلاگ جالب و خوندنی ات .
موفق باشی
بازم بیا عکاسخونه خوشحال میشم
نغمه
khaste nabashi
علامه
متشکرم بابت اینکه شهر عزیزتون رو این طور برای مایی که از شهر ابادان دوریم توصیف میکنید .
بسیار عالی و به شما تبریک می گم به سبب اینکه پیش قدم چنین کار بزرگی شده اید .
واقعا متشکرم و از خداوند منان صمیمانه توفیقتان را در این کار خواهانم .
در ضمن ممنون که تشریف اوردید .
مریم
سلام وممنون .بعضی از اطلاعات را درباره دانشکده نفت برای اولین بار خواندم وبرایم جالب بود.ای کاش ذکر منابع وماخذ هم می شد.
باقی بقایتان
اكرم
سلام
وبلاگ خوش اب و رنگي داري مطالبت هم خوبه به من هم سر بزن
زهرا
سلام
اینم نظر عزیزمp:
قطره ای از دریا
سلام:واقعا که برادر دست درد
نکنه که اینقدر زحمت رو متقبل
شدیدواین دانستی هاروازآبادان
به معرض دید علاقمندان ودوستدارانش قرار می دهید
جالب بود اسلاید اولین ها.
امین اتمان
سلام.
ممنون به خاطر اطلاعات مفیدتان. کمک بزرگی است اگر منابع خودتان را نیز مشخص کنید. کگارستانی کردهاید که پاینده بماناد.
یا حق
فرزاد
سلام کا
به به آقا اسم وب سایتت به آدم حال میده دمت انفجار !!!
منم یه مدتی درگیر امتحانات ترمم وگرنه عمرا” شما رو فراموش کنم
آقا مطلبت هم توووووووپ بود عکساشم دیدم قشنگ بودن دمتون گرم واقعا” آپ کردید خبر بدید حتما” میام
فعلا”
احمد
به اون آقا كه اسمش آرش بايد بگم اصلا” باخ را قاطي زبان بختياري نكن اين اصطلاح مختص آبادان و آبادانيهاست و الكي لرها را نچسبون به آبادان.
وقتي نوشته شما را خواندم كه ميخواستي كلاس بدي به لرها خنده ام گرفت خيلي خيلي خنده دار بود.
لر بختياري چه ربطي به اصطلاح آباداني داره . لطفا” خودتون را با آبادانيها قاطي و مقايسه نكنيد.
شاهرخ(مدیریت سایت)
با سلام به حضور جناب آقای احمد و همهء بازدید کنندگان خوب و با وفای این وبسایت.
باید عرض کنم که من در باب اینکه ریشهء این واژهء باخ از کجا آمده و چگونه تغییر کرده اطلاعاتی ندارم و نمی توانم اظهار نظر کنم ولی در هر صورت آمادهء شنیدن نظرات دوستان عزیز هستم ولی آنچه مرا بدان داشت تا وارد این بحث شوم گفتار همشهری خوبمان احمد بود.ایشان اظهار داشته اند که لرها را قاطی آبادان نکن!!!اصولاً آیا می توان آبادان را بدون وجود قومیت لر،عرب،بلوچ،دوانی و…. متصور گردید؟آبادان عزیز ما معجونیست از این فرهنگ ها که اتفاقاً فرهنگ آبادانی از هر کدام رسم و لغت و واژه ای را گلچین نموده و اینک این واژگان دیگر از آن «ما» هستند….کم نیستند اصطلاحات بختیاری در زبان آبادانی ما از جمله: تنگیدن،تنگله کندن،رمبیدن و…اصولاً شاید بتوان گفت که:آبادان را نفت آباد کرد و نفت نیز از سرزمین بختیاری به آبادان وارد گردید،پس آیا ممکن است که این مایهء سیاه و بدبو بدون صدور یک سری لغات و فرهنگ و رسم و رسوم وارد این شهر شده باشد؟؟؟دوست خوبم احمد جان،زیبایی فرهنگ آبادان و پویایی آن به همین گلچین شدن واژگان آن از قومیت ها و حتی ملیتهای گوناگون است و دلیل مانایی این فرهنگ و اینکه قدرت این را دارد تا هر فرهنگ وارداتی را در خود ذوب کند همین است که ما مجموعه ای هستیم واحد در زیر یک سقف به نام آبادان و ید واحدی هستیم محکم و قدرتمند تحت عنوان آبادانی.همانطور که از پاکستانیها و هندیها و برمه ایها و انگلیسها واژه و لغت گرفته ایم،از کردها و لرها و عربها و بوشهریها و…نیز کلام ورسم و غذا گرفته ایم.شما نگاهی به همین شهر اهواز در یکصد کیلومتری شهر خوبمان بیندازید و ببینید که مردم این شهر هنوز پس از حضور سه تا چهار نسل در شهر اهواز خود را شوشتری و دزفولی و…میدانند ولی در شهر ما آبادان هرگز اینگونه نیست،هر کس پس از حضوری ۳-۴ ساله در این جزیرهء زیبا خود را آبادانی نامیده و آبادانی گپ زده و آبادانی رفتار می کند…عربهای آبادان را دوست دارم بخاطر صفایشان،لرهای آبادان را دوست دارم برای وفایشان،کردهای خرمشهر و آبادان را دوست دارم بخاطر سختکوشیشان ….و مهء آبادانیها را دوست دارم بخاطر آبادانی بودنشان …پیروز باشید
سید محمد میرفصیحی
سلام جناب مهتابی…
جالب بود و خواندنی…اما…وای از دیروز و امان از فردا…شادبمانی و سلامت
اختر
هم ولایتی “نفتی” من شاهرخ عزیز سلام
ممنون از اینکه به من سر زدی و باعث شدی که من با وب پرمحتوایت آشنا بشم. از مصاحبه ات با هنرمند بزرگ جنوب ـ آبادان امیر نادری خیلی لذت بردم. من راستش فکر کردم که پیام گذاشتم چون یه پیام کوتاه فرستادم که بعد در فرصت مناسب بیشتر بنویسم ولی گویا پست نشد که از این مشکلات گاهی در دنیای مدرن الکترونیک پیش میاد. به هر حال ببخشید اگه زود جواب ندادم چون کمی هم درگیر کارهام بودم. تیز بینی ات در شباهت هایی که بین ما وجود دارد برایم جالب بود و کاملا درست گفتی هر دو بچه سرزمین های نفت خیز و هر دو ژورنالیست و عکاس و هر دو هم فرزندانی هنرمند داریم. جالبه. راستی من متولد گچساران هستم که تا دو سه سالگی اونجا بودم و بعد در مسجدسلیمان بزرگ شدم. دختر من یاسمین در ماه دسامبر گذشته ۱۸ ساله شد و آپریل امسال دیپلم دبیرستان می گیره و میخواد رشته فیلم نامه نویسی و کارگردانی تحصیل کنه. دخترتون رو به جای من ببوسید و سلام گرم به خانواده گرامی وهم ولایتی هایم آبادانی ها و جنوبی های مهربون برسونید.
اختر
طرفه
به نام خدا و با سلام. تلاش شما قابل تقدیره. براتون آرزوی سربلندی می کنم. عظم الله اجورکم
رضا موسوی
سلام. لطفا از وبلاگ اهل آبادان بازدید فرمایید.
فروز
نه گرامی من اهل آبادان نیستم، هر چند که آبادانی و زنده بودن/شدن را دوست می دارم.
سپاس
فرشته توانگر
با سلام به شما دوست گرامی
با مطلبی مربوط به آبادان به روزم
هومن ایواز
سلام .
از اینکه به وبلاگ من و دوستانم سر زدید ممنون ام .
آنچه که در وبلاگ من نوشتید موجبات شرمندگی من شد. تا جایی که من از جوانان و مردمان جنوب شناخت دارم آنها را انسانهای بسیار فرهیخته و اهل تفکر دیده ام .
باری…
آن چیزهایی که در گوشه وبلاگ نوشته شده صرفا به این خاطره که در وبلاگ فقط پیرامون فیلم صحبت بشه ( که تا بحال آنطور که مورد نظر بوده دوستان مورد نظر پیدا نشدند و امیدواریم هر چه زود تر آنها را پیدا کنیم ) و به این خاطر نیست که دوستانی مثل شما از ما برنجند . به هر حال من شما را در وبلاگ خودم لینک کردم .
و امیدوارم که همیشه خواننده وبلاگ من و دوستانم باشید و نظرات شما را هم در مورد فیلمهایی که بررسی میشوند در وبلاگ ببینیم .
فرهاد جعفری
دانشکدهء نفت آبادان، چیزی هم ازش مونده؟
sara
salam ,man sara hastam ,bale man esalatan abadani hastam
khob roozo shabetoon khosh
ya hagh
بابك
بهتر است اين آقايي كه خود را احمد مي نامد،بداند كه آب رودخانه كارون ،نفتي كه به پالايشگاه آبادان مي رفت و مي رودو خيلي چيزهاي ديگر متعلق به سرزمين بختياريهاست وبدون بختياري ومسجدسليماني ، آباداني وجود نداشت وآبادان امروز نمها يك بيابن برهوت مانند بلوچستان مي شد. بهتر است ايشان حد خود را بداند و احترام خود را حفظ كند در ضمن هيچ بختياري واقعي اصلا دوست ندارد خود را آباداني بداند ومن تنها با اين نظر ايشان موافقم كه هيچ سنخيتي بين ما و آبادانيها وجود ندارد و بهتر است براي بزرگ كردن خودشان راه ديگري پيدا كنند.
ana
سلام
خدا قوت
کار بسیار زیبا ، بسیار پربار و بی نظیری است .
فکر کنم لازم باشه همه آبادانی ها تشکر کنن چون تا حالا کسی این کار را نکرده بود یا من ندیده بودم . بهرحال لایق باشم به نمایندگی از همه آبادانی ها سپاس می گویم
مرجان
با سلام به شما دوست گرامی و عزیز
ممنون که منو قابل دونستید و دعوتم کردید
من از طرفداران وبلاگ شما میباشم
و از مطالب ارزنده ان استفاده میکنم
موفق باشید
منتظر حضور گرم شما میباشم
نامشخص
البته که آبادانی هستم . یک آبادانی دو آتشه . هرکجاباشم دلم برایش می تپه. شاید یک پست را به آبادن ااختصاص بدهم
یلدا
neurasthenic.blogfa.com
دانوب از آبادان
از این اطلاعات ممنون من مدتی دنبال اطلاعات در باره ی این مطلب بودم
یا حق
بختیاری
بله مابختیاریهااصیل هستیم مثل ابادانیها مخلوطی ازفرهنگهای مختلف نیستیم بله هیچ بختیاری اصیل افتخارنمیدهد که ابادانی بی هویت وبیریشه وناخالص باشه مابختیاریهااصیل هستیم
کامبیز
جناب مهتابی
پیغام به روز شدن سایت را روی ایمیلم میگیرم
replay
اگر گرفته باشید
یا حق
هواداران بهزاد پیشرو
سلام دوست عزیز !!
امیدوارم سلامت و موفق باشی هر کجا که هستی …
.
.
.
واقعا خسته نباشی
نوشته هات خیلی خوب و مفیدن
.
.
.
منتظر شما هستم …
سرآبادان
سلام!
اول ممنون از اینکه به وبلاگ نفحات سر زدین !
دوم اینکه از اونجائیکه “هر گردی گردو نیست ” باید بگم در مورد همشهری بودنمان اشتباه کردین!
و سوم اینکه من هم برای شما آرزوی موفقیت دارم!
Gajested
سلام. ممنون که سر زدین..وبلاگ خوبی دارین. کلی استفاده کردیم. موفق باشید.
aliasopas631
_______________%%
_______________%%
______________%%%
_____________%%%%%
____________%%%%%%
_____________%%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%__%%
_____________%%%__%__%
_____________%%%___%__%
_____________%%%___%___%
_____________%%%___%___%
_______%%____%%%__%____%
______%__%__%%%%%%____%%
______%___%%_____%____%%
_______%____%%%%%____%%
________%___________%%
_________%_________%%
_________%%__سلام_%%
________%%_________%%%
_______%%___من اپم___%%%
______%%______زود بیا_____%%
_____%%_______منتظرم_________%%
_____%%_________________%%
_____%%%________________%%
______%%_______________%%%
_______%%%____________%%%
_________%%%%________%%%
___________%%%%%%%%%
دوست خدا
سلام من قبلا به نام همشهری چند بار نظر دادم
سیدمحمدمیرفصیحی
سلام مهتابی عزیز…
بی نهایت ممنون از ابراز لطفت…
این روزها بد نیستم… و می گذرد. انتخابات و انتخاب درد بزرگ شهر ما است…ای کاش…شادباشی همیشه.
سارا
عالی بود به جنوبی بودنم افتخار کردم
سرزمین دوست داشتنیم
دیار همیشه عاشق
دلم
دلم برای تابستانهای داغت ،
بوی شرجی و نفسهای سنگینی که از امتداد شرجی به سختی بالا و پایین می روند تنگ شده
می خواهم بگریزم
از این همه شبه آینه
و
قدر بدانم
آینه سیاه صورتهای آفتاب سوخته جاشوهایت را که آیینه تمام نمای معجزه اویند
با بازوان پرقدرتشان و قلبهای از جنس بلورشان
که
جایشان را با صورتهای بلورین عوض کرده اند
قشنگ ترین خاطر ه ام شده
یادآوری غروب دلنشینت
و
با یادش تنهاییم را از یاد می برم
و چشمهایم
چشمهایم هر روز جای شلاقهای نسیم روی گونه هایم را آب و جارو می کنند.
sArA
http://360.yahoo.com/my_profile
H. Hessami
دوست عزیز با سلام مطلب شما در باره دانشکده نفت آبادان جالب است ولی حروف AIOC
علامت اختصاری شرکت نفت انگلیس و ایران بود و علامت اختصاری دانشکده نفت ابادان هست A I T
مدیریت وبسایت:
درود بر شما دوست گرامی.این حروف هنوز هم در پرونده های قدیمی و نیم قرن گذشته و نیز مکاتبات برای خطاب قرار دادن این دانشکده استفاده می گردد و دقیقا همین معنای دانشکده را داشته و نیز در Hزمایشگاه این دانشکده دقیقا در زیر نام دانشکده نفت Hبادان همین چهار حرف قید شده است.ممنون از توجه و دقت شما.یا حق
بابک محمد رضا بیگی
سلام به یکی از دانشجویان سال اخر بازرسی نفت