اصولاً
يكي از ويژگي هاي شهرهاي صنعتي و مدرن در طول تاريخ، مهاجر پذير بودن و شناور بودن
جمعيت آنها مي باشد، چرا كه در چنين شهرهايي، بطور معمول شغل و درآمد و نتيجتاً
رفاه بيشتري را مي توان نسبت به ساير سرزمين ها كه ويژگي صنعتي بودن را ندارند،
بدست آورد.
ناگفته
پيداست كه اين حركات و جابجايي هاي جمعيتي، بخودي خود ايجاد يك سلسله تغييرات
فرهنگي و ايجاد فرهنگ هاي متفرقه و خورده فرهنگ هاي جديدي را مي نمايد، چرا كه هر
فردي كه به اين سرزمين جديد وارد مي گردد، صاحب خصوصيات رفتاري فردي و خانوادگي
بوده كه از ميان قوم و عشيره و منطقهء زادگاه خويش اكتساب نموده و نيز داراي
رسوماتي است كه در باور او نهادينه شده و كنار گذاردن آن رسوم و پذيرش رفتاري ديگر
و يا حتي اعتدال در اين رفتارها برايش سخت دشوار است.
در
چنين شرايطي از نقطه نظر جامعه شناسي، سه حالت پيش مي آيد:
در
برخي از مناطق، سرزمين ميزبان، دستخوش تغييرات ناشي از حضور ساير فرهنگ ها قرار
گرفته و فرهنگ ثابت و پايدار خويش را از دست داده و تسليم فرهنگ هاي تازه وارد گشته
و به رنگ آن فرهنگ ها در مي آيد و كمترين شكلي از آنچه كه بوده است را در خود نگه
ميدارد.نمونهء بارز اينگونه مناطق، شهرستانهايي هستند كه طي سالهاي اخير، با
تغييرات اقتصادي- مالي كه در روستاهاي اطراف آنها پيش آمده، مورد هجوم مهاجرين
روستايي قرار گرفته و عليرغم مقاومت مردم شهرنشين براي حفظ فرهنگ بومي خويش، اندك
اندك فرهنگ شهرنشيني رنگ باخته و جاي خود را به فرهنگ روستايي مي دهد.در چنين
وضعيتي، معمولاً بوميان شهر نشين، بتدريج منطقهء مسكوني خويش را ترك و به مهاجرت در
شهرهاي بزرگتر تن در مي دهند.
نقطهء
مخالف اين حالت، برخي موارد بوده كه اين فرهنگ وارداتي است كه تحت تاثير فرهنگ بومي
قرار مي گيرد و آنچه كه فرد تازه وارد تحت عنوان فرهنگ و رسومات خانوادگي و مدني
خويش با خود به ارمغان آورده، در چمدان مسافرت او دربسته باقي مانده و هرگز فرصت
خودنمايي در اجتماع جديد را نمي يابد و اين مسافر، خواه نا خواه بايد براي بقاء در
چنين جامعه اي، فرهنگ بومي آن منطقه را پذيرا شود.
البته
حالت سومي نيز وجود دارد كه در واقع زير مجموعه اي از قالب دوم مي باشد، بدين معني
كه تازه واردين، با توجه به فرهنگ و قوميت و نيز خاستگاه اوليهء خودشان در شهر
ميزبان، كلوني هايي به وجود آورده و به صورت محله اي و قبيله اي بصورت مجزا از ساير
محلات و اقوام، مستقلاً به زندگي خويش ادامه داده و هميشه در اضطراب از دست دادن و
تاثير پذيري رسوم و فرهنگ خويش باقي خواهند ماند كه صد البته اينگونه كلوني ها
دائمي نبوده و حداكثر يك قرن تا صدو پنجاه سال بيشتر دوام نمي آورند و پس از آن
دستخوش تغييرات و تاثير پذيري فرهنگي قرار خواهند گرفت.
از اين
مورد مي توان به شهرهايي مهاجر پذير مانند بندر شاهپور سابق(بندر امام خميني«ره»)
اشاره نمود كه تا اواخر دههء ۴۰ شمسي، داراي محلاتي مانند محلهء تركها، محلهء
اليگودرزيها، محلهء كردها و…. بود و بتدريج و نيز شروع ساخت و ساز منازل سازماني
در اين منطقه توسط ادارهء بندر و كشتيراني و نيز راه آهن و گمرك و…. اين تفكيك
قوميتي به هم خورد و اينك كمتر مي توان نشاني از آن يافت.
ولي در
اين ميان يك استثناء و يك خرق عادت وجود دارد كه آن را « آبادان »
مي خوانند.
شهر
آبادان را در واقع نمي توان در قالب هيچكدام از اين سه قالب قرار داد، و يا آن را
شهري دانست كه از يكي از اين سه حالت پيروي مي كند چرا كه در حالت اول، اين شهر
ميزبان بود كه سر تسليم در برابر فرهنگ وارداتي فرود مي آورد، در صورتي كه فرهنگ
آبادان را نمي توان به هيچوجه فرهنگي مربوط به يكي ار اقوام مهاجر دانست و هيچ قومي
نيز نمي تواند مدعي گردد كه بر اين فرهنگ تسلط كامل دارد.
از
سويي ديگر، قالب دوم نيز بگونه اي بود كه فرهنگ وارداتي را منزوي و نابكار نموده و
آن را بتدريج از بين مي برد، در حاليكه قاعدهء فرهنگي آبادان از اين پديده نيز
مستثني بوده و معمولاً نمي توانيم قوميت و يا مدنيت ثابتي را در اين شهر بيابيم كه
با حضور در آبادان، از بين رفته و به فراموشي سپرده شده باشد، بلكه هر كسي با هر
فرهنگي كه در اين شهر وارد شده، توانست بدون هيچ دغدغه اي به رسوم و آيين قومي و
ديني خويش بپردازد و حتي آن را به نسل بعد از خودش نيز انتقال دهد.
شهر
آبادان، در زير مجموعهء سوم نيز نمي گنجد چرا كه با پژوهش در تمامي طول تاريخ نوين
يك قرن گذشتهء اين شهر، هرگز به قبيله گرايي و يا زندگي هاي گروهي و قومي برنمي
خوريم و محله اي را نمي يابيم كه مختص و تحت تسلط مردم يك قوم و قبيله و يا مهاجرين
يك شهر خاص بوده باشد.بلكه همهء مردم با هر قوميت و فرهنگ و دين و آئيني در كنار هم
وبا توجه به وضعيت شغلي و تمكن مالي و اجتماعي خود، محله اي را براي سكونت خويش بر
مي گزيده است.
حال
اين پرسش بوجود مي آيد: اينك كه فرهنگ شهري آبادان، با هيچ كدام از اين سه وضعيت
تطابق ندارد، پس اين شهر از چه قالب فرهنگي براي مانايي و ادامهء حيات فرهنگي خويش
بهره مي برد؟؟؟
بايد
گفت كه آبادان از مدل چهارمي استفاده مي نموده كه مختص به خود اين شهر و بومي شدهء
همين شهر مي باشد، بدين معني كه هر فرهنگ و قوميتي كه به اين شهر وارد گشته، ضمن
حفظ رسوم آئيني و بنيان هاي فرهنگي خويش، در اثر ارتباطات وسيع كاري، شغلي و تجاري
ناشي از وجود يك شهر اصالتاً صنعتي و مدرن و بين المللي و نيز بدليل حضور بي نهايت
فرهنگ هاي مختلف آشنا و بيگانه در اين شهر و همجواري و قرابت فيزيكي اين فرهنگ ها
با يكديگر، با ساير فرهنگ ها نيز آشنا گشته و از آنها تاثير مي پذيرفت و خود نيز بر
ساير فرهنگ ها نيز تاثير مي گذارد، كه سرعت و شدت اين تاثير گذاري نيز وابسته به
چند عامل از جمله: تعداد و كثرت پيروان آن فرهنگ و آئين و يا نفرات آن قوم، پويايي
و مقبوليت آن رسم و پيروان آن رسوم، ميزان نفوذ اداري و تجاري آن مردم، نحوهء
ايجاد ارتباط و روابط عمومي آن قوم و قبيله، ميزان سودمندي و ايجاد نفع براي ساير
اقوام و گروههاي مردمي و….. بوده است.به عبارت ديگر و بهتر مي توان گفت كه:
اين
مدل چهارم، يعني قاعدهء فرهنگي شهر آبادان به گونه اي بوده كه در واقع وظيفهء
هماهنگ سازي و يك كاسه نمودن اين فرهنگ ها و رسومات گاه تا حد بسيار زياد متفاوت را
با يك ديگر بر عهده داشته است كه در اين راه بسيار نيز موفق عمل نموده تا آنجا كه
در طول يك قرن گذشته، هرگز سابقه اي از درگيري هاي جدي قوميتي و يا ديني و مذهبي در
اين شهر گزارش نگرديده است.
براي
بهتر روشن شدن موضوع مي توان مثالي ساده آورد؛ شهرستان اهواز، مركز استان خوزستان
در يكصد كيلومتري شهر آبادان واقع گرديده است، هر گاه كه شما از شوشتري ها،بختياري
ها، دزفولي ها، ….. مقيم اين شهر، حتي آنان كه بيش از ۳ نسل از تبارشان در اهواز
متولد گشته و در همين شهر زيسته اند، از اهليتشان بپرسيد و بخواهيد بدانيد كه متعلق
به كدام شهر هستند، معمولاً شهر خاستگاه تبار خويش يعني، شوشتر، دزفول، مسجد سليمان
و….. غيره را نام مي برند، و هنوز خود را اهوازي نمي دانند، و حتي معمولاً با
همان لهجهء اصلي تبار خويش صحبت مي كنند، در حالي كه در آبادان هر كسي پس از حضوري
چند ساله در اين شهر، خود را بدرستي آباداني مي داند، مانند آباداني ها سخن مي
گويد، غذايي با چاشني آباداني مي خورد، همانند اباداني ها لباس مي پوشد و در واقع
در اين شهر ادغام مي گردد، كه در واقع نشان از فرهنگ غالب ابادان بر ساير فرهنگ ها
بوده و ناشي از عملكرد همان مدل فرهنگ خاص آبادان مي باشد.
البته
اين بدان معنا نيست كه مدل فرهنگي خاص آبادان، باعث نابودي ساير فرهنگ ها بوده است
و آنها را در از بين برده است، بلكه همانگونه كه گفته شد، اين ساختار سازش فرهنگي
وظيفهء تطابق و تقرب اين فرهنگ ها را بر عهده داشته و آنها را همسان سازي مي نموده
تا در جهت مخالف يك ديگر عمل نكنند، مثال بارز اين موضوع نيز وجود حسينيه ها و
مساجد قوميت ها و مدنيت هاي مختلف در سطح شهر ابادان است كه به معني وجود و پايداري
فرهنگ هاي اوليهء اين مهاجرين و وجود اين رسوم و تعهد اين مهاجرين به اصالت و تبار
خويش است.
اين
قرابت و همسان سازي رسوم و فرهنگ ها، مختص قوميت هاي داخلي و بومي ايران و نيز
صرفاً براي اكثريت مسلمان اين شهر نبوده و همهء اقوام غير ايراني و اديان و آئين
هاي غير مسلمان را نيز شامل مي شود:
در
گزارشات سازمان برنامه و بودجهء كشور در سال ۱۳۵۳ شمسي، شهر آبادان به عنوان سومين
شهر اقليت نشين ديني پس از شهرهاي تهران و اصفهان معرفي گرديده شده است، در حالي كه
عقيدهء اينجانب بر اين است كه شهر ابادان را قطعاً بتوان در اين زمينه نيز بر دو
شهر ديگر، يعني تهران و اصفهان ارجحيت داد، چرا كه احتمالاً رتبه بندي اين سازمان
بر اساس جمعيت و تعداد نفرات غير مسلمان ساكن در شهرها صورت پذيرفته است، حال آنكه
در صورت رتبه بندي اين موضوع بر اساس نسبت اقليت هاي ديني و مذهبي آبادان به نسبت
كل مسلمانان ساكن در اين شهر، نتيجهء بدست آمده حاكي از اولويت شهر آبادان در اين
زمينه به اصفهان و تهران خواهد بود.
از
سويي ديگر، تنوع و نحوهء معيشت و سكونت اقليت هاي ديني و مذهبي در آبادان با چگونگي
زندگي و تنوع اقليت هاي ساكن در ساير شهرهاي ايران متفاوت بوده است:
در شهر
اصفهان، تقريباً تمامي اقليت هاي ديني به مسيحيان ارمني تبار محدود شده و در اروميه
نيز صرفاً اقليت عاسوري و در كاشان، كليميان ايراني سكونت دارند و خبري از تنوع در
اين اقليت ها نيست.در تهران بخاطر مركزيت و ويژگي پايتخت بودن اين شهر، تنوع بيشتري
در اين زمينه به چشم مي خورد، ولي با اين حال تنوع ديني در شهرستان آبادان پيش از
آغاز جنگ تحميلي، بسيار بيشتر از حتي تهران پايتخت بوده است.
در شهر
آبادان، پيروان اديان و مذاهبي سكونت داشته اند كه در ساير شهرها ديده نمي
شدند:اقليت هاي سيك، بودايي، هندو، فرهنگ سني رانگوني و آسياي شرقي، مندائيان، سني
هاي مذهب مالكي، پيروان اديان گنوسي ساكن شمال آفريقا و …… از جمله اديان و
مذاهبي بوده اند كه در كنار ساير اقليت هاي مسيحي و يهودي و زرتشتي با اكثريت
مسلمانان ساكن در آبادان، زندگي مسالمت آميزي را ادامه مي دادند.
تفاوت
بعدي شهر آبادان با ساير شهرهاي اقليت نشين ايران، در نحوهء سكونت اين مردم در ميان
اكثريت جمعيت مسلمين بوده است، در شهرهايي مانند تهران، اصفهان و… اقليت ها
معمولاً در محلاتي مشخص و منفك از ساير گروههاي اجتماعي، سكونت دارند،مانند محلهء
جردن در تهران، جلفا در اصفهان، جهود محله در كاشان، محلهء آسوريان در اروميه،
محلهء صائبين مندايي در خيابان خسروي اهواز و …..
ولي در
آبادان هرگز پيروان اقليت هاي ديني و مذهبي در يك محلهء مشخص زندگي نكرده و بطور
پراكنده در ميان ساير مردم حضور داشته و بر اساس وضعيت مالي و اجتماعي خويش محلي را
براي سكونت انتخاب مي كردند.
در اين
ميان البته يك استثناء وجود داشته است چرا كه برخي را عقيده بر اين است كه محلهء
سيك لين در آبادان، محلهء انحصاري پيروان مذهب سيك در اين شهر محسوب مي شده است،
حال آنكه اسناد باقي مانده از پرونده هاي منازل سازماني شركت نفت و نيز خاطرات
كهنسالان اين شهر اين موضوع را تاييد نمي نمايد، بدين معني كه اولاً اين محله
انحصاراً در اختيار اين گروه اقليت كم جمعيت نبوده است و پيروان ساير اديان از جمله
مسلمانان نيز در اين منطقه زندگي مي نموده اند، از طرف ديگر نيز بايد به اين موضوع
اذعان داشت كه سكونت اين اقليت سيك هندي در اين خيابان نيز به اختيار و انتخاب خود
اين مردم صورت نگرفته است بلكه اين استقرار جمعيت نيز با توجه به سياست هاي خاص
استعماري و سياسي دولت بريتانيا صورت گرفته بود و سيك هاي آباداني كه همگي كاركنان
شركت نفت آبادان و شاغل در پالايشگاه اين شهر بود ه اند، اجباراً در اين خيابان
سكني گزيده بوده اند، كه البته اين سكني گزيني نيز براي مدت بسيار كوتاهي بوده است.
تفاوت
بعدي حضور اقليت ها در آبادان با ساير شهرهاي كشور، نحوهء برخورد عامهء مردم با
پيروان ساير اديان و مذاهب بوده است، در واقع در ساير شهرهاي كشور، در بين عموم
مردم، اكثريت مسلمان، ايراني محسوب شده و اقليت ها آن«ديگري» به حساب مي آيند در
صورتي كه در آبادان اصولاً به قوميت و دين و مذهب فرد اشاره اي نبوده و ملاكي براي
رجحان و تصميم گيري ها به حساب نمي آمده است.
در
تهران، پايتخت ايران هنوز هم معمولاً هموطنان ارمني را «موسيو» و «مادام» خطاب مي
كنند و در شهر اهواز، عليرغم سكونت ۲۴۰۰ سالهء مندائيان در خوزستان، برخي از مردم
از مراوده با صبي ها امتناع مي ورزند، در حاليكه با سيري كوتاه در فرهنگ كوچه و
خيابان هاي آبادان قديم و نشست و برخاست با قديمي ترها با اسامي جالبي مانند: ننهء
جورج، ابو وارطان، مارتيكو!!! و… مواجه مي گرديم، ضمن آنكه در خاطرات قديمي ها و
نيز بررسي عكسهاي خانوادگي و جشنها و مراسم عقد و عروسي آبادان قديم، حضور اقليت ها
در كنار مسلمين و نيز ساير اقليت ها به وضوح و بدون هيچ مشكلي ديده مي شود.
نوع
شغل و نحوهء زندگي اقليت هاي گوناگون در ابادان نيز با ساير هم تباران آنان در
شهرهاي ديگر متفاوت بوده است، در شهرهاي مختلف، اقليت ها معمولاً شغلي مشخص دارند،
مانند مندائيان در اهواز كه طبعاً يا طلا فروشند و يا به تراشكاري اشتغال دارند و
يا مسيحيان تهران كه بيشتر در كار عرضهء مواد غذايي هستند و يهوديان كه بيشتر به
كار عتيقه فروشي و فروش منسوجات پارچه اي مي پردازند ولي اقليت هاي آبادان هر يك به
شغلي اشتغال داشته و نمي توان آنان را در حرفه اي خاص محدود نمود، هر چند كه طبيعت
ذاتي و فرهنگي برخي از اين هموطنان، خواه و ناخواه آنان را به سوي مشاغلي خاص ممكن
است سوق داده باشد.
هنوز
هم در بسياري از شهرهاي ايران، اقوام مهاجر، حتي آنان كه در شهر جديد بيش از يك قرن
حضور مداوم داشته اند، اموات خويش را براي دفن به شهرهاي ابا و اجدادي خويش مي برند
و آنها را در شهري كه خاستگاه اوليهء قومي آنان بوده است به خاك مي سپرند كه خود
نشان از عدم پايبندي اين مردم به سكونت دائمي و هميشگي در اين شهرها را داشته و
حاكي از اميد به بازگشت به آن ديار اوليه مي باشد، ولي وجود گورستان هاي مختلف
ارامنه، انگليسي ها، يهوديان، صائبين و…. در آبادان نشاندهندهء اين موضوع است كه
مهاجرين به اين جزيره، اين ديار را به عنوان اقامتگاه دائمي خويش پذيرفته و قصد ترك
آن را هم نداشته اند، حال آنكه اينك پس از سالها كه از پايان جنگ مي گذرد، برخي از
اقليت هاي ديني آبادان كه به خارج از كشور مهاجرت نموده و در همانجا اقامت گزيده
اند، براي انتقال اجساد و امواتي كه سالها پيش در گورستان هاي شهر آبادان دفن نموده
اند، باز گشته و آنها را با رعايت شعائر ديني، آئيني، بهداشتي و شرعي به خارج از
كشور مي برند .
وجود
اماكن عبادي و مقدسهء ساير اديان در شهر آبادان و همجواري اين مكان ها با اماكن
مذهبي ديگر اقوام و اديان، خود مشخص ترين دليل بر اين تحمل بالاي فرهنگي
و
ظرفيت بالاي اخلاقي و رفتاري اباداني ها مي باشد، همجواري و قرابتي كه شايد هرگز
نتوان يك مجموعهء همانند آن را در هيچ نقطه اي از جهان پيدا نمود:
كليساي
قاراپت مقدس در آبادان ديوار به ديوار مسجد موسي بن جعفر (مسجد بهبهانيها) كه در
واقع مهمترين و مركزي ترين مسجد مسلمانان در سالهاي دور و نيز سالهاي اخير محسوب مي
گردد، كه بر طبق شواهد و مدارك موجود، تا سال ۱۳۴۷ خورشيدي، كوچه اي باريك در بين
اين دو مكان مقدس وجود داشته است كه در اين سال با توافق هئيت امناء مسجد و متوليان
كليسا، اين ملك خريداري شده و ديگر حتي آن كوچه نيز وجود نداشته و اين دو مكان ديني
بدون هيچ فاصله اي به يكديگر اتصال دارند. همسايگي بدون محدوديت مسجد بلوچهاي اهل
سنت با حسينيهء جهرمي ها، فاصلهء يكصد و پنجاه متري كنيسهء يهوديان و مسجد باب
المراد ،….. همگي نشان از فرهنگ غني و بالاي مردم آبادان در برخورد با ساير اقوام
و اديان دارند.
شايد
براي برخي از افراد اين شائبه پيش بيايد كه بدليل صنعتي بودن و حضور مظاهر مدرنيتهء
غربي، التزام و پايبندي ديني در اين شهر در آن حد قوي نبوده تا باعث ايجاد اختلاف و
جدايي اين اماكن و پيروان آن با يكديگر باشد، در پاسخ به اين افراد بايد بگوئيم كه:
اولاً وجود اين حجم از اماكن ديني مربوط به اديان گوناگون و بويژه حسينيه ها و
مساجد مسلمانان در اين شهر خود مويد التزام و پايبندي مردم اين شهر به شعاير ديني و
مذهبي مي باشد، از سويي وجود و سكونت علمايي بزرگ مانند مرحوم حضرت آيت ا… سيد
كاظم دهدشتي و نيز حضرت آيت ا… جمي، و نيز رفت و آمد بزرگاني چون شيخ عيسي طرفي،
شهيد نواب صفوي، دكتر علي شريعتي و …. در اين شهر باز هم نشان از دين پذيري و دين
باوري مردم اين شهر دارد، علاوه بر اين دو مورد مي توان گفت كه وجود حوزهء علميه
آبادان كه يكي از قديمي ترين و با سابقه ترين مدارس ديني در سطح كشور بوده و در
سالهاي پيش از جنگ، مستقيماً به حوزهء بزرگ علميهء نجف، متصل و مرتبط بوده و محليست
براي آموزش و تربيت طلبه هاي امور ديني و ايجاد كارشناسان علوم عرفاني، خود سندي
معتبر است بر اعتقادات شديد و قلبي مردم آبادان به دين اسلام.
براي
اين مورد شايد گفتار مرحوم حسين مكي در بخش يادداشت هاي كتاب «سياه» خود،
شاهدي باشد بر نوع بينش و رفتار آباداني هاي نسل اول و دوم آبادان، او مي نويسد:
«آباداني ها مردمي هستند چشم و دل سير، كه در واقع مصداق زيباي ضرب المثل
نخورديم نون گندم، ديديم دست مردم، هستند كه اگر صاحب و مالك چيزي هم نباشند،
ولي آن را مي بينند و در موردش اطلاعاتي دارند….. در اين شهر، بر خلاف ساير
شهرهاي ديگر كه اگر خانمي بدون حجاب و يا با پوشش فرنگي در بازار حضور يابد، بسياري
از كسبه مذهبي و اهل دين، از معامله و بيع با او امتناع مي ورزند، اين مردم مرتباً
با زنان فرنگي و فرنگي مآب برخورد و مراوده داشته و به آنها اوكي و گود مورنينگي مي
گيند، بيع و معامله اي صورت مي پذيرد، بدون آنكه نگاهي حرام و گناهي صورت
پذيرد….»
شايد
همين پذيرش و والا منشي اين مردم باعث گرديده تا آبادان در گذشته اي نه چندان دور،
مركز رونق اقتصادي و صنعتي و نيز پايگاه فرهنگي خاورميانه محسوب شود.آنقدر اين
موضوع بارز بوده است كه آنان كه از سرزمين هاي دور و نزديك به اين شهر آمدند، هرگز
تا آغاز جنگ تحميلي اين شهر را ترك ننموده و براي هميشه آباداني ماندند.اين
موضوع فقط شامل هم ميهنان ايراني الاصل ما نيست بلكه در ابادان مي توان به افرادي
با نام هاي خانوادگي رنگاني، كه اصالتاً از مسلمانان اهل رانگون، پايتخت برمه بوده
اند، گرماني، كه در واقع بازماندهء سربازان آلماني جنگ هاي جهاني اول و دوم در
آبادان هستند، آرپناهي، كه از مهاجرين پاكستاني تبار ابادان بوده اند، به وفور
برخورد كه ديگر رسماً و كاملاً آبادانيزه گرديده اند و اصولاً كسي به
ياد نمي آورد كه نياكان اينان چيزي كمتر از يك قرن پيش، از كشوري ديگر، با فرهنگ و
مليتي ديگر پاي به اين جزيره نهادند و….آباداني شدند.
«هر
گونه برداشت از مطالب اين وبسايت، صرفاً با قرار دادن لينك»
33 Comments
atefe
جون خوت خیلی زیاده!
رییس پور
با سلام به شما
تحلیل جامعه شناختی جالبی بود.به مطلب شما پیوند دادم.در ضمن چندی پیش مطلبی در مجله اینترنتی فصل نو خواندم که شما را نیز به مطالعه آن دعوت می کنم.این مقاله در ارتباط با تحول شبکه شهری در خوزستان است و تحلیل جالبی از تاثیر فرهنگ مردم آبادان و خرمشهر بر فرهنگ جوامعی که به آنجا کوچ کرده اند وجود دارد.در بخشی از این مقاله می خوانید:”جنگ زدهâ€ها از شهرهايي مثل آبادان و خرمشهر بودند تا روستاهاي اطراف. آبادانيâ€ها فرهنگ و پيشينه شهري متفاوتي داشتند اما در كنار آنها روستاييâ€هايي فرضاً عرب زبان زندگي ميâ€كردند كه پيش از آن در حاشيه عمومي خرمشهر و آبادان به كار كشاورزي مشغول بوده و فارسي و لري حرف نميâ€زدند. نتيجه اين تحولات جمعيتي آن بود كه در رامهرمز بر اثر آمدن جمعيت زياد، كنشâ€ها و رفتارهايي متداول شد كه قبلاً وجود نداشت. همچنين تخصصâ€هاي جديدي به وجود آمد؛ مثل مكانيكي، رنگرزي و يا يكسري كنشâ€ها و رفتارها اجتماعي كه به همراه جمعيت جديد به شهر آمد.
علاوه بر آن، الگوي جديد معماري به سرعت در شهر متداول شد. مفهوم فضاي خصوصي ـ عمومي تغيير كرد. كالا شدن زمين شهري و شكل گرفتن يك بازار تجارتي براي آن منجر به تفكيك اراضي وسيع خانوادگي و تبديل آن به قعات مسكوني شد…”
پیوند مطلب:
http://www.fasleno.com/archives/000647.php
حمید
سلام دوست عزیز از وبلاگ شما دیدن کردم و واقعا خوشم اومد آخه من هم بچه همین خاکم امیدوارم بتونیم کنار هم آبادان رو به همه بشناسونیم
قربانت حمید .
اگه خواستی با من ارتباط داشته باشی ای شماره منه
۰۹۳۵۵۹۵۲۵۳۶
خوشحال میشم بتونیم کنار هم باشیم
ماه شب های تاریک من
کادمت گرمممممممممم!!!!!!!
منم ابادانی ام…. .
زهرا دریائی
سلام همشهری
باعث افتخار که این شهر فردی چون شنمنا را زمانی در آغوش خود پرورش دادهو تشکر میکنم از شما که با مطالبتان باعث میشوید من جوان آنبادانی به تاریخ شهرم افتخار کنم و به فرهنگش که اگر جایی بروم با این آموخته ها نگویم من بچه شهر فلافل و سمبوسه و….هستم …
بزرگان ما که به ما که نگفتند تاریخ شهرمان چه بوده و چه شده ،اما خدا را شکرکسی پیدا شد که به ما بفهماند آبادان یعنی اشهر خدا….
س-ر
سلام کا!
ممنون که سرزدی! ممنون که خبرم کردی بیام اینجا! اینجا بوی آبادان می ده!
دلم واسه آبادان یه ذره شده! کاش می شد یه سر بیام!!
yalda
سلام . با وجود آنکه طولانی بود با اشتیاق خواندمش. درست گفتی . واقعا چرا تا بحال متوجه این مطلب نشده بودیم . خصوصا اینکه ما برای خودمان بیشتر از همه جوک در می آوریم و چیزی از ارزشهایمان کاسته نمی شود . ندیده ام تا بحال کسی از آبادان و آبادانی بدی بگوید و همیشه این خوشنامی و هزاران خصلت خوب دیگر پیشینه ای محکم و حامی من همه جا بود .
به من سربزن لطفا.
MEHR
dastetun dard nakone age dar movred e masjed rangouni ha matlab e bishtari niaz dashtid az man bexahid shayad betunam komaketun konam
bedroud
ehsan
mamnoon wagean ali bood man ye ardebiliam waly ashege abadano abadaniam
حلافی دوست جدید
از زحمات بیدریغ جنابعالی در معرفی شهر آبادان وواقعا شهر خدا تشکر وافر دارم واز ملاقات ومصاحبات شما در محل کار لذت زیاد بردم وهمچنان امیدوارم ادامه داشته باشد.
http://rezahallafi.blogfa.com
با تشکر خدا نگهدار
حلافی
ضمن تشکر وقدر دانی اززحمات جنابعالی در معرفی آبادان که شهر خدا بوده وهست وخوشحالم از ملاقات حضوری شما در محل کارم ، خیلی استفاده بردم وامید است که ادامه داشته باشد. این هم وبلاگم http://rezahallafi.blogfa.com/ متشکره خدا نگهدار
دانشجوی تهران
سلام دوست عزيز
چرا از سايتت مثل سایر سايتا بهره برداری نمیکنی؟
مگه از سايتای دیگه چی کم داری
تو میتونی به راحتی با قرار دادن چندتا تبلیغ تو سايتت
شروع به کسب درآمد کنی
اگه دوست داري بيا به وبلاگ ما تو وبلاگ ما( آدرس پایین صفحه ) سمت چپ یک تبلیغ آبی رنگ هست روش نوشته شده ((( انتخاب اول وب مستر های ایرانی ))) رون ا ون کلیک کن برو توش عضو شو(عضویت رو کلیک کن ) بعد سايت يه سري تبليغات به تو ميدن و تو بايد اونارو تو وبلاگت بزاري و اينتوري بتوني پول دربياري.
این نکته رو هم بگم اگه شماره حساب نداری تا پول توش واریز کنیم میتونی قبل از باز کردن یک حساب, به جای شماره حساب ۱۰ تا یک وارد کنی و آخرش هم ۳ تا صفر تا ۱۳ رقم بشه و هروقت حساب بازکردی از ویرایش حساب, شماره حساب جدیدتو بدی
اگه هم به مشکلی برخوردی بیا به وبلاگ ما تا به سوالات جواب بدم
شانس هميشه در خونه ي آدمو نميزنه
موفق و پيروز باشي
آدرس سایت من اینه
http://bsot.blogfa.com
فرصت و شانستو واسه پولدار شدن از دست نده @@@
دوستان عزیزم
طریقه تبلیغ تو سایتتون اینطوریه که :
شما ابتدا باید روی تبلیغ وب مسترها در وبلاگ ما (http://bsot.blogfa.com )کلیک کنید،بعد صفحه ای براتون باز میشه که تو کادر گوشه سمت راست نوشته عضویت در سیستم ،باید روی اون کلیک کنیدودر سیستم عضو بشیدبعد از اینکه عضو شدید می تونید برای سایتتون تبلیغ بزارید و تجارت کنید بالای سمت راست اون نوشته شده تبلیغات گرافیکی . کلیک کنید هر تبلیغی رو که می خواین یک صفحه داره که توش یک سری کد نوشته شما باید اون کد ها رو select all کنید (Ctrl+ A) بعد راست کلیک کنید وکدها رو کپی کنید بعد بیاین تو blogfa اونجا تنظیمات سیستم رو باز کنیداونجا یک کادر شبیه همون کادری که کپی کردید داره( کادر پایین رو می گم) اونجا past کنید همون کد ها اونجا وارد می شه بعد رو ثبت تنظیمات کلیک کنید و وبلاگتون آماده است
راستی از امکانات و راهنماییهای ما استفاده کنید اینو تو پیوند هات بزارتا مارو همیشه داشته با شی قربانت دانشجوي تهران
اگه دوست داشتی میتونی وبلاگمو لینک کنی….
مهرناز
سلام ککا جان خبری از ما نمیگیری؟نکنه با همشهریت قهری؟اگه وقت کردی سری بزن
نازنین
سلااااااااااااااااام
ممنون که خبر کردید
با اجازه من شما رو لینکیدم
دوباره زندگی...
سلام همشهری
خوبین؟
اصلا خوشم نمیاد برم اینور اونور تبلیغ کنم که بیاین وبلاگمو بخونین…اما این یکی فرق میکنه…http://goftaniha1385.parsiblog.com/533809.htm
رضا موسوي
سلام. ميگم يه سري به خونه ما نميزني؟
همشهري
سلام
ميخواستم كمي از مشكلاتي آب و فاضلاب خرمشهر براتون بگم نميدونستم كجا بايد عنوان كنم
خوشحال ميشم راهنماييم كنيد
دوست دارم صدا و سيما فيلمي از زمين شهري خرمشهر تهيه كنه و تا آخرين لحظه پيگيرش باشه.
ممنونم. يا علي
مژده پاک سرشت
سلام سپاس از حضور گرم شما
مرتب سر خواهم زد .سر بلند باشید.
ُسلویج
درودی خوش،
سلویچ یاد شمعی مرده را گرامی داشته است. حضورتان ارواح سرگردان سی ساله را البته خواهد نواخت.
یا حق
عرب زاده
دستتان درد نكند.خيلي زحمت كشيديد.به خصوص عكس ها وتوضيحات آنها. اگر مي توانيدعكس هايي ازمدارس آبادان به خصوص دبيرستان فردوسي (بوارده جنوبي )ودبيرستان اميركبير(سابق )ودبستان كسري (در بوارده شمالي)بگذاريد يا به email ارسال نماييدخيلي ممنون
سعید
سلام آقای عرب زاده همشهری خوبم ، عکسهای بیشتر رو میتوانید در همان صفحه فیسبوک دبستان کسری بیابید .https://www.facebook.com/pg/%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%DB%8C-107421119378154/photos/?tab=album&album_id=426865437433719
ماجده
سلام
خوبید؟
چرا دیگر نمی آیید؟
موفق باشید.
سیمین
سلام سلام سلام
من آپ کردم بدو بیا
خودت ببین.
خودت بخون
خودت کف کن
منتظرم
http://www.pc-silver.blogfa.com
مهشید نیکروش
سلام همشهری گرام دو جانبه…!
حال و احوالات شریف
ما هم خوبیم به خوبی دوستان
از لطفتون هم نسبت به وبلاگم ممنون.
باز هم سر بزنید البته فعلا که تعطیلم …!
پاینده و در پناه پنهان
مهتاب
سلام كسي هست كه متولد ۱۳۴۷ باشه ودر دبستان كسري درس خونده باشه ؟ دوست دارم هم كلاسي هامو پيداكنم.
بابك كرم زاده
سلام اولين باره به سايت شما مراجعه ميكنم
يك پيام از مهتاب ديدم ، فكر ميكنم همكلاسي باشيم من هم درسالهاي ۵۶تا۵۸دردبستان كسري درس ميخواندم و يادم هست با توجه به آزاد بودن كلاسها يك
دختر زيبا بنام مهتاب هم همكلاسيمان بود از معلمها هم خانم نامداري و ناظم مدرسه هم آقاي جراحي بود من هم خيل دوست دارم با توجه به گذر زمان همكلاسيهاي قديمي را پيدا كنم
دوست داشتي به وبلاگ barsambabak.blogspt.com سربزن – بابك كرم زاده
ايمان اسپرغم
با تشكر از لطف شما سپاسگذارم .
تانا
من آبادانیمممممم
بهرام مهتابی
خوشبختم
حفاظ بوته ای
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی
دارید.ممنون
بهرام مهتابی
درود بر شما.
دانلود فیلم
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید
بهرام مهتابی
سپاس از شما